آرشیو برای: "دی 1395"

روزی مادر خواهم شد....

روزی مادر خواهم شد...از همین حالا فسقلیم را پیشکش ولی عصر عج کرده ام.... من به قربان این پیشکش ناچیز... فکرش را بکن... با پشت انگشت اشاره ام لپ سرخ و سفیدت را لمس میکنم.... چقدر نرم.  قان و قون می کنی ومن برای هزارمين بار فدای نغ زدن هایت می… بیشتر »

حرف در گوشی!

هزار و چهارصـد سال از آن روزهای غربت علی(ع) می گذردو ما هر روز با سیلی از « اللهم عجل لولیک الفرج » هایمان به درب خانه امام زمانمان هجوم می آوریم ! از او می خواهیم بیاید و بر مسند حکومت بنشیند و شاهی کند برایمان .. اما حتی یکبار هم با خود فکر نکرده… بیشتر »

بانوی کرامت....

​ ​ ‍ قرار بود بيايي کبوترش باشيد  دوباره آينه‌اي در برابرش باشي نه اينکه پر بکشي و به شهر او نرسي ميان راه پرستوي پرپرش باشي «مدينه» شهر غريبي براي «فاطمه»‌هاست نخواست گم شده‌اي مثل مادرش باشي خدا تو را به دل تشنه ی زمین بخشيد که قاب… بیشتر »

آرام دل

​​ مخاطب ترین مخاطب دنیا!باز هم منم همان مسکین.... این بار کلافه از خویش! خسته و درمانده از این همه غفلت ....  هی دست دلسوز شما را رها میکنم و شما باز پدرانه قدم به قدم مرا به راه  می آورید.... هی دل به دنیا میبندم و باز دلم را متوجه… بیشتر »

چشمت راببند تا چشم دیگری باز شود!

« وَ اللهِ إنَّ لي مَعَ کُلِّ وَلِيٍّ » به خدا قسم من با هر شیعه چندتا چیز دارم «عین ناظره ، اذن سامعه و لسان ناطق» بحارالانوار ، ج۴۷ ، ص۹۵ او خودش می فرماید من با هر شیعه ، یک چشم دارم. می گوید آنجا که رفتی ، آنجا که بودی ، و حتی آنجایی هم که گفتی… بیشتر »

بابای تمام دارو ندار من!

​ وقتی حسن شوی شکوهت شنیدنی‌ ست بی ‌واژه می‌شوم تا به تو فکر می کنم ای آفتابِ عشق! پدرِ دار و ندارِ من! دارا که می‌شوم به تو فکر ‌می کنم! بیشتر »

جان من است او.....

​​ دیروز که با لیلی جان رفته بودیم گلزار،مراسم شهدای مدافع حرم خیلی خوب بود!حال خیلی خوبی داشتم..... با خودم گفتم چقدر خوبه که آدم یکی رو داشته باشه که باهاش  هم فکر باشه.... یه دوست ، یه خواهر....  یکی که تو رو برای نزدیک تر شدن به خدا… بیشتر »

قرار بی قراران

​ روزی خواهد رسید که به دست گل مریم تمام کاج ها تزیین خواهد شد..... آن روز اما به دست گل نرگس تمام عالم چراغانی می شود..... آن روز شاهد نماز تو خواهیم بود عزیز فاطمه! آن روز عیسی (ع) و پیروانش قامت اطاعت بر توخواند بست ... آقا جان تقویم ها یخ زده… بیشتر »

گل نرگس تو کجایی؟!

گفته بودم چو بيايى غم دل با تو بگويم چه بگويم كه غم از دل برود چون تو بيايى سیدی یا صاحب الزمان..... جمعه ها به یادت نرگس می چینم.... بر سر کوچه می شینم.... شاید تو بیایی آقا جان! من را شمعدانی بدان  در گلدانی کوچک که بیشتر از آب و… بیشتر »

هو المحبوب

​​ خدایا! با تو که حرف میزنم، عطر خوش تو در اتاقم می پیچد،پرده ها به رقص در می آیدآسمان اتاقم پر از ستاره می شود و ماه در دهانم هزار تکه می شود..... معبودا! تنها برای تو اعلان عاشقی می کنم.... تنها تویی که این همه به من نزدیکی.... و تنها تویی که… بیشتر »

یلدا مگر همین نیست؟!

​ دقیقه آخر ،پاییز تقویم را معطل میکند...شاید تو بیایی نور دل  فاطمه! یلدا مگر همین نیست؟! وای از این یلدا ها که پر است از نبودنت! بی حضورت آقا جان تمام عمرمان یلدایی شده... یابن الحسن ! تمام برگ ها زمین را برای آمدنت بوسه زدند.. من که… بیشتر »