مزار میرزا قدیانی

مگر می‌توان رشت بود و مزار میرزا نرفت؟!
کوچک جنگلی برایم اسطوره‌ای بزرگ است؛ روحانی غیوری که علم و عمل را با هم داشت و حقیقتا جلودار بود!
میرزا در جوانی، طلبه‌ی حجره بود و در میان‌سالی، سلطان جنگل!شیری که دین و آزادگی و ریش و ریشه را با هم داشت! میرزا «مرجع مبارزه» بود، نه از صنف روحانیتی که بگذارد نفر آخر به میدان بیاید!
میرزا سرش را در راه مبارزه با استعمار داد؛ تا شمایلی غریب، مظلوم و البته باشکوه از روحانیت مبارز باشد!
میرزا با لباس پیامبر شروع کرد و با همین لباس ادامه داد اما نه در زندگی و نه در جنگ و نه در هیچ توافقی، هرگز باعث لکه‌دارشدن جامه‌ی تبلیغ نشد!
میرزا در هوای همیشه شرجی شمال، برای حتی یک آن، پرسه در مه نزد!
و میان حق و باطل، هیچ فتنه‌ای را با مواضع دوگانه، پروار نکرد! ساحل دریای شمال، زیباست؛ جنگل و کوه و سبزه و دشت و دمن، زیباست؛ فومن و قلعه‌رودخان و ماسوله، زیباست اما زیباترین جای شمال، مزار روحانی نستوهی است که نه فقط دروغ نمی‌گفت و نه فقط وعده‌ی سر خرمن نمی‌داد و نه فقط با تلخندهای اجنبی، لاس نمی‌زد، بلکه تمثال روشن صدق و صفا و ملیت بود! و‌ آبروی حوزه! و مایه‌ی فخر طلاب دین!
میرزا تعصب داشت اما روی درد مردم، نه خواص فتنه‌گر!
میرزا غیرت داشت اما روی پیامبر و امام زمان، نه سران تقریبا هیچ!
میرزا حرف داشت اما حرف صریح و صحیح! و من، عاشق روحانیتی هستم که مظهرش کوچک جنگلی است، نه این کوتوله‌های در برابر دشمن! 

آقای زیبا کلام شما هم فکرش را نمی کردید؟


زیبا کلام گفته:"چه کسی فکرش را می کرد بعد از چهل سال حاکمیت جمهوری اسلامی به نفع سلطنت شعار داده شود؟”
?پاسخ این است که شما بیست سال است در این کشور به نفع سلطنت و رضا خان تبلیغ کرده اید. مگر یادتان نمی آید در همین سیمایی که هر روز فحشش می دهید چه تمجیدهایی از رضا شاه کرده اید. لطفا سری به گوگل و آپارات بزنید تا یادآوری شود.
?مگر شما نگفتید:"رضا شاه جز خدمت به ایران نکرد” مگر شما که از همه بهتر می دانید انگلیسی ها  او را در قزوین شناسایی و به تهران آوردند و خودشان هم به موریس فرستادند نگفتید:"متاسفانه رضا شاه را به انگلیس می چسبانیم”
?رضا شاه را در نوسازی، با دانشگاه تهران و راه آهن می شناسند شما اگر یک جو حریت داشتید اینگونه می گفتید:

راه آهن در ایران از ناصرالدین شاه  شروع و زمان  به قدرت رسیدن رضاشاه 461 کیلومتر راه آهن داشتیم و ایشان گسترش داد
?می گفتید هر دو پهلوی 4567 کیلومتر راه آهن احداث کردند اما جمهوری اسلامی آن را به بالای 14000 کیلومتر رساند

اگر حریت داشتید می گفتید رضاشاه یک دانشگاه ایجاد کرد و هنگام خروج از کشور کل دانشجویان ایران (در خارج و داخل)به 10000 نفر  نمی رسید اما اکنون  بیش از 1500 واحد دانشگاهی با 4 و نیم میلیون دانشجو داریم
?اگر حریت داشتید می گفتید تفاوت رضا شاه با جمهوری اسلامی این است که او را با کودتا آوردند و خودشان هم بردند اما جمهوری اسلامی توسط مردم به روش انقلاب آمد همین مردم هم نمی گذارند ببرندش و سندش را با خون 225 هزار از بهترین جوانانشان امضا کرده اند.
?اگر حریت داشتید می گفتید ارتش افسانه ای رضا شاه درسال 1320 سه روزه فروپاشید و تسلیم شد اما ارتش جمهوری اسلامی ایران(نیروهای مسلح به صورت عام) هشت سال جنگیدند و پیروز شدند و علاوه بر آن در خاورمیانه هم قدرتهای بزرگ جهانی را شکست دادند.
?ریاکارانه تعجب نکنید! این معدود افرادی که به قول شما به نفع سلطنت شعار می دهند از آبشخور شما تغذیه می کنند. دنبال متهم در خانه همسایه نگردید.
?بیست سال است شما با خانواده پهلوی همسو عمل می کنید. ملت ایران نظامی  وابسته را پایین کشید و سپس به امثال شما حقوق می دهد تا علیه انقلابشان و به نفع نظام منهدم شده  سخن بگویید  به این افتخار کنید.
?اگر در جمهوری اسلامی کاره ای بودیم همان روز که انگلیس از بین هفتاد هزار استاد ایرانی شما را برای سخنرانی در مجلس اش انتخاب کرد، از همان جا به جزیره موریس می فرستادیم تا پازل خاطرات و تمجیدهایت از رضاخان را تکمیل نمایید.
?شعار به نفع سلطنت -محصول میدان دادن  و تربیون دادن جمهوری اسلامی به امثال جنابعالی است -نه تردید کنید و نه به جلو فرار کنید.برخی از جوانانی که هیجان زده به خیابان آمده دستورالعمل شما را اجرا می کنند.اما شما بهتر می دانید ملت ایران آنچه قی کرده است را دوباره نمی خورد. شما هم اگر  اعتیاد دارید ازمورد مشابه(پادشاهی انگلیس) ارتزاق نمایید.   

 ?عبدالله گنجی

عاشقمی؟؟؟


قهر بودیم،در حال نماز خواندن بود.

نمازش که تمام شد هنوز پشت به اون نشسته بودم…
کتاب شعرش را برداشت و با یه لحن دلنشین شروع کرد به خوندن…
ولی من باز باهاش قهر بودم!!
کتابو گذاشت کنار…بهم نگاه کرد و گفت:
غزل تمام…نمازش تمام..دنیا،مات
سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد!
باز بهش نگاه کردم…..!!
اینبار پرسید:عاشقمی؟؟؟
سکوت کردم..
گفت:
عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند…
دوباره با لبخند پرسید: عاشقمی مگه نه؟؟
گفتم نه!!!
گفت:
لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری…
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری…!!
زدم زیر خنده…روبه روش نشستم…
دیگه نتونستم بهش نگم که وجودش چقدر آرامش بخشه…
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم…
خداروشکر که هستی…
پ ن:

به نقل از مرحومه حکمت

همسر شهید عباس بابایی

روح هر دوشون قرین رحمت….

درحاشیه دیدار با خانواده محسن حججی

وارد جمع ما که شد همان جا نشست.
گفت این طوری بیشتر احساس صمیمیت میکنم.
از آقا محسن که صحبت میکرد در چشمانش عشق بود و عشق بود و عشق….
پسرش را علی آقا خطاب میکرد…
یک عالمه سوال در ذهن همه ی ما بود….
یکی از دوستانم پرسید آخر چگونه اینقدر محکم؟مگر میشود؟داغ همسر سخت است!
گفت: من برای رسیدن محسن به این جایگاه نذر کردم…
از دوران مجردی با شهدا عهد پیمان بستم…
خوشحالم که محسن به آرزویش رسید…
اما به هر حال داغ،داغ است!
ولی مطمئنم دست زینب کبری سلام الله روی قلبم کشیده شد
تا بتوانم این مصیبت را تحمل کنم.
گفتیم از آقا محسن برایمان بگویید!
گفت از او هیچ بدی سراغ ندارم!
در زندگیمان اگر بحثی میشد به دقیقه نمیکشید که آقا محسن
با خنده فضا را عوض میکرد.
الان هم که نیست حضورش اما احساس میشود!
صحبت از چادرشد…گفت:محسن همیشه با شوخی میگفت
ای کاش مرضی می آمد که درمانش فقط چادر پوشیدن بود!?
???همه خندیدیم…
ادامه داد:خیلی روی حجاب حساس بود.
در بین صحبت های ما علی آقا گل هایی که برای مزار شهید حججی آورده بودیم را پرپر کرد!?
شیطنت های علی آقا
بی تابی کردن هایش….بابا بابا گفتنش…
فضا را کربلایی کرده بود…
و مظلومیت سه ساله ی اباعبدالله را تداعی میکرد?

شب میلاد

ایده ی یکی از دوستان بود … که شب میلاد حضرت رسول بریم و تو یک محله مسیحی گل بدیم به مردم و عید و بشون تبریک بگیم. خداروشکر واکنش ها خوب بود….??

پ ن:

ای آمنه مبارک بادت این قدم فرخنده !

ای آمنه قرص قمرت مبارک