سکانس برتر


مُـــخــــتـــار :
مَـــن غُــربـت وَ تَــنــهــايـــىِ  عـــلــــى را ديـــده اَم ، وَقــتــى  كـــوفــيــان بــا شَــمــشـيــرهــاىِ آخـتـهـ بــه    خِــيــمــه اَش ريـخـتـنـد وَ قَــصــدِ جــانَــش را كَـردنـد ……… تــــو بــه قَــدرِ مَـــن  عَــراقِ عَــرب را نِـمـى شِـنـاسـى كـيـان ……. مُـعـاويـه وَ عَـمــروعـاص بَـــر اُشـتــرِ جَـهـلِ كــوفـيــان سَــوارنـد ……. آنـهـا بــازى را در صَـفـيّـن بُــردنـد ……. عَــراق، روزى فَـتـح شُـــد كـــه قُــرآن هــاىِ_مَـكــرِ عَـمـروعــاص بَـــر نـيــزه رَفـتـنـد …………….

خار در چشم....استخوان در گلو


روحانی برد … و ازادی بهانه ای شد برای پارتی های خیابانی …
صدای رقص و پایکوبی شهر ها را فراگرفت و چه میدانی ک قلب مهدی فاطمه چقدر محزون از این واقعه …
در مشهد کنار حرم شاه خراسان هلهله و شادی و رقص و پایکوبی میکنند و زمین از این همه بی حیایی به لرزه می افتد و من نمیدانم انان ک رقصیدند نماز ایاتش را خواندند یا به سخره گرفتند …؟؟؟؟ 
زمین خراسان ب لرزه می افتد و دل خواهر در قم به اشوب …

چنان ک چهلچراع حرم بر زمین می افتد و باز به برکت حضرتش کسی اسیبی نمیبیند …
ما همه جیره خواران سفره ی تو ایم یا علی ابن موسی الرضا ..یا حضرت معصومه 😭😭😭 ما همه غلامان بی چون و چرای شماییم ..چه شده ک اینچنین میشود و ما هنوز در خواب غفلت …
شرمنده پسر فاطمه ایم ..

چه خون دلها خورد و دمی بر نیاورد نه مانند یونس نفرینمان کرد و نه ترکمان کرد ..

شرمنده ایم ک از خجالت نمرده ایم😭😭😭😭😭

پ ن: لیلی نوشت

سکانس برتر


دومِــه: گِـريـه كُــن پِـسـرم، گِـريـه كَـردن در خَـلـوت خِـصـلـتِ مَــردانِ خُــداسـت ……… عـــلـــى سَــر در چـــاه مــى کَــرد وَ مـــى گِـريـسـت، بَــس كــهـ تَـنـهـا بـــود، صِــداىِ هِــق هِــقِ شَـبـانـه او را فَـقـط خُــدا مــى شِـنـيـد وُ چـــاه ……… بــاز تــــو مـــادرى داری کـهـ اَشــكـ از گــونـه اَت بَــردارد …………..

سرو قامت آل یاسین

سرو قامت آل یاسین

و کسی چه می داند
شاید حسین (علیه السلام) خواست
به تماشا بنشیند احمد (ص) و علی (ع) را
در قالب یک انسان!
پس نامت را علی نهاد
ای اشبه الناس برسول الله

پ ن:
حسین جان!
به گمانم که نبی تاب فراق تو نداشت
علی اکبر شد و آمد که کنارت باشد!
.
.
ارباب جوانانمان زیر سایه جوانت….
میلاد علی اکبر مبارک

یادگار مادر

خوشبختی یعنی....

خوشبختی یعنی....

ما خیلی خوشبختیم!

چون کسی را داریم که هر شب پس از نماز شبش، دستانش را بالا می برد و با تضرع اشک می ریزد
و برای خوشبختی ما دعا میکند!
درست همان هنگام که مست گناهیم، او غرق در راز و نیاز با خداست….

هرجا برود ما را فراموش نمی کند…
مکه،مدینه،کربلا،نجف،کاظمین،سامرا،مشهد،قم….فرقی ندارد
او همه جا تسبیح استغفارش همراهش است. تسبیحی که هر دانه اش سهم یک نفر از ماست…

دلش آنقدر بزرگ است که تمام غربت های دنیا را به جان خریده
و آنقدر کوچک است که تاب دلتنگی حتی یک نفر از ما را ندارد

او آقدر صبور است که اگر ساعت ها کنج خانه هم بنشینی و با او سخن بگویی،
تنهایت نمی گذارد. به درد و دل هایت گوش می دهد و دلت را با دستان گرم خود نوازش می کند……

گفته اند می آید اما نگفتند کی….ولی به گمانم بدانم!
او هر کجا که کسی یادش کند، می رود. هر زمان که کسی حتی در دل نامش را فریاد بزند و قطره ای اشک بریزد!
او همان روزهایی که خیابان ها را چراغانی کرده ایم و شربت به دست گرفته ایم و به یمن میلادش کوچه ها را
آب و جارو می کنیم….او همان روز ها می آید!

قبول….ما او را نمی شناسیم…اما او که می بیند!او که می آید!
لبخند می زند و از کوچه ها عبور می کند….به خانه ها سر می زند…
چه می گویم خیابان و کوچه و خانه که سهل است!
او به تک تک دل هایی که ذره ای از محبت او را در خود دارد قدم می گذارد!
همه را می بیند….همه ی ما را

باور کنیم که او دعوت ما را میشنود و به جشن میلاد خود می آید!
پس ….این چند روز عوض شویم….آماده دیدارش شویم
آماده قرار گرفتن در معرض دو چشم مهربانی که عاشقانه ما را دوست دارد!
شاید این عوض شدن چند روزه، منجر به تغییرات اساسی ما شود!
تغییراتی که رضایتش را در بر دارد….
تغییراتی دائمی که لبخند را بر لبانش بکارد!

خوش آمدی امام مهربانم!

پ ن: نوشته شده توسط یادگار مادر