موضوع: "دل نوشت"

غدیریم!

حل شود صد مشکلم با گفتن یک یا علی
قلب من خورده گره از روز اول با علی
محرم میقات را گفتم چه گویی زیر لب؟
عاشقانه یک تبسم کرد و گفتا یا علی

غديريه چهارم

دانستنی های خطبه ی غدیریه

خطبه ی غدیر به طور کلی شامل بخشهای زیر است

1- حمد ثناء الهی
2- فرمان الهی برای مطلبی مهم
3- اعلان رسمی ولایت و امامت دوازده امام
4- ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﺑﺪﺳﺖ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ
5- ﺗﺎﻛﻴﺪ ﺑﺮ ﺗﻮﺟّﻪ ﺍﻣﺖ ﺑﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﻱ ﺍﻣﺎﻣﺖ
6- ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﺷﻜﻨﻴﻬﺎﻱ ﻣﻨﺎﻓﻘﻴﻦ
7- ﭘﻴﺮﻭﺍﻥ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻭﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺍﻳﺸﺎﻥ
8- حضرت مهدی (عجل الله فرجه)
9- مطرح کردن بیعت
10- ﺣﻠﺎﻝ ﻭ ﺣﺮﺍﻡ، ﻭﺍﺟﺒﺎﺕ ﻭ ﻣﺤﺮّﻣﺎﺕ
11- بیعت گرفتن رسمی

غديريه سوم

کاروانيان پس از خروج از مکه به منطقه “سيرف” رسيدند و از آنجا تا ” مرالظهران ” آمدند. هنوز تا ” غدير خم” چند منزل ديگر باقي است.

انتخاب منطقه “غدير” از چند جهت قابل توجه است:

اول اين که در راه بازگشت از مکه، اين محل کمي قبل از محل افتراق کاروان ها و تقاطع مسيرها است.

دوم اين که در آينده که کاروان هاي حج در راه رفت و برگشت از اين مسير عبور مي کنند، با رسيدن به وادي غدير و نماز در مسجد پيامبر، تجديد خاطره و بيعتي با اين زيربناي اعتقادي خود نمايند و ياد آن در دل ها احياء گردد.

سوم اين که"غدير” محلي بسيار مناسب براي برنامه سه روزه پيامبر و ايراد خطبه براي آن جمعيت انبوه به منطقه “غدير خم"، بياباني باز و وسيع درمسير سيلاب وادي” حجفه” بود. اين سيلاب از مشرق به مغرب جاري مي شد و پس از عبور ازغدير به حجفه مي رسيد و سپس تا درياي سرخ ادامه پيدا مي کرد و سيل هاي ساليانه را به دريا مي ريخت.

در اين مسيرآبگيرهاي طبيعي به وجود آمده بود که پس از عبور سيل، آب هاي باقي مانده در آنها جمع مي شد و به عنوان ذخايرآبي شناخته مي شدند و به آنها اصطلاحاً “غدير” مي گفتند. در مناطق مختلف، غديرهاي زيادي در مسيرسيل ها وجود داشت که با نامگذاري از يکديگر شناخته مي شدند. اين غديرهم براي شناخته شدن ازغديرهاي ديگر، به نام “غدير خم” نامگذاري شده بود. کنار اين آبگير پنج درخت سرسبز و کهنسال از نوعي درخت شبيه درخت چنار، که درخت خاص صحراها است وجود داشت . اين پنج درخت، سايباني مناسب براي مسافران خسته بودند.

در نهايت اين بيابان وسيع، به عنوان بهترين مکان براي مراسم سه روزه غدير انتخاب گرديد و جايگاه سخنراني، زير همان درختان در نظر گرفته شد که هم مشرف به بيابان و محل تجمع مخاطبين و هم سايبان مناسبي براي ايراد خطابه بود.

غديريه دوم

1. ولايت:

{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ} . المائدة/ 55.

«سرپرست و ولىّ شما، تنها خدا و پيامبرش و کسانى هستند که ايمان آورده اند; همان ها که نماز را بر پا مى دارند و در حال رکوع، زکات مى دهند.»

طبری از مفسرین مشهور اهل سنت درباره ی شأن نزول این آیه می نویسد:

{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ} الآية: .نزلت في علي بن أبي طالب تصدق وهو راكع.

(الطبری، تفسير الطبري، ج10، ص426 ح 12214.)

«آيه ولايت در حق علي بن ابي طالب نازل شد، هنگامی که در حالت رکوع صدقه داد.»

غديريه اول

سلام، در اثبات حقانیت غدیر و جانشینی مولا علی علیه السلام.

نقل قول: یکی از دوستان بنده سنی مذهبه. چند روزی مهمان من بود. تا اینکه یکروز خدا حافظی کرد و رفت. بعد از نیم ساعت باهاش تماس گرفتم و گفتم محمد جان کجایی ؟؟ گفت به سختی ماشین گیرم اومده و 50 کیلومتری از شهر دور شدم. بهش گفتم محمد جان یه کار خیلی فوری و مهم پیش اومده. لطفا از همونجا برگرد. فقط سرییییع. طوری با جدیت این جمات را بهش گفتم که بدون چون و چرا قبول کرد… بعد از حدود یک ساعت و نیم دیدم خیلی خسته و آشفته پشت آیفون وایساده. معلوم بود حسابی عرق ریخته بود و سختی کشیده بود تا این مسافت را از وسط جاده برگرده. وقتی وارد خونه شد بهش سلام کردم و با لبخن بهش گفتم محمد جان دوستت دارم !!!
اولش جا خورد. عصبانی شد. گفت علی آقا منو این همه راه با این همه سختی کشوندی اینجا که اینو بهم بگی ؟؟؟؟

و اینجا بود که من واقعه غدیر خم را یادش انداختم و بهش گفتم: چطور شما جمله من کنت مولاه فهذا علی مولاه اینطوری ترجمه میکنید که منظور پیامبر از ولی دوست داشتنه؟؟
آیا درسته که پیامبر تو اون گرمای حجاز. با اون هم ه سختی و مشقت. حدود 120 هزار نفر را جمع کنن. کاروانهایی که جلو رفتن رو مجبور به بازگشت کردن. اونهایی که نرسیده بودن منتظر موندن تا برسن. که بگن من علی را دوست دارم؟؟

آیا واقعا فکر میکنید منظور پیامبر از ولی. رهبری و سرپرستی امت اسلام نبوده است ؟؟؟

..........

یک سال پیش در چنین روزهایی…

بین بعضی از مردم ایران و عزیزانشان این کلمات رد و بدل میشد:
جاتون راحته؟
مدینه چطور بود؟
قبرستان بقیع منو دعا کردی؟
دنبال قبر حضرت زهرا هم گشتی یا نه؟
الان مکه هستین؟
خیلی شلوغه؟!
طواف چه حالی داد؟
دعوتنامه ها واسه ولیمه زیارتت پخش کنیم؟
صفا و مروه فاصله شون زیاده؟
تشنه ات نمیشه؟
خیلی هوای اونجا گرمه؟
راستی چند جزء قرآن خوندی؟
اهل کاروانتون همه خوبن؟


راستی دعای عرفه میرین منا؟
میگن منا خیلی شلوغها
راستی جا نمونی
میگن شب منا امام زمان در اون صحراست
حواست باشه تا صبح دعا کنیا
منو یادت نره
وقتی اعمال منا تموم شد یه زنگ بزن
منتظرتما
التماس دعا

عاشقان بی قرار یکدیگرند....

.
اگر رخصت می دادند
که به سـراغ قلـب علـی روی
و از نگاه او به فاطمه بنگری ،
حقا که این جمله را عمیقا درک می کردی
آنگاه که رو به فاطمه می گوید :
« نگـاه کردن به تو ، غم و اندوه را از دلـم برطرف میسازد ! »
.
.
و اگـر اجازه داشتی
با چشمان فاطمه حیـدر را بنگری ،
این کلام الهی وجودت را به لرزه وا میداشت ..
« یابن الحسـن !
جان و روح من سپـر بلاي جان تو !
همواره چه در شادی ها و چه در سختی ها
با تو خواهم بود »
.
.
.
.
عاشقـانه هاتون علـوی و فاطمـی
[ یا علـ ـفاطمهـ ـی :)‌ ]
.
.
.
.

همسرانه......

بانو……حجابت رمز ورود به توست!
رمز ورودت با آرایش غلیظ هک میشود
با خنده های بلند هک میشود
با صحبت بی پروا با نا محرم هک میشود
اصلا شیطان منتظر نشسته است که تو را هک کند!
پس
رمز گشایی از خویشتن را فقط به همسرت بسپار!
او محرم ترین هکر دنیاست برای تو…….

پیوند آسمانی

.
.
زمـان ایستـاد
به شـوق لحظه ای که
پیامبـر اسـلام (ص)
دستـان فاطمه را در دست گرفت و
در دستـان حیـدر نهـاد !
.
و طنیـن صوت پیغمبـر (ص)
در میان تمام مخلوقات عالم
منتشـر شد ..
آنگاه که رو به علـی کرد و فرمود
« بـارک لک فی ابنة رسـول الله یا علـی نعمـت الزوجة فاطمة !»
.
.
.
.
#به_تاریخ_یک_ذی_الحجه_مدینه_منوره !
#تبریک_به_صاحب_الزمان
#تبریک_به_شیعیان :)
#جهان_برای_شکوفا_شدن_مهیا_بود
#و_این_قشنگ_ترین_اتفاق_دنیا_بود
.

راه خلاصی از گرفتاری ها

ایت الله بهجت:

راه خلاصی از گرفتاری ها منحصر است به دعا در خلوت برای فرج ولیعصر (عج)، نه دعای
همیشگی و لقلقه زبان بلکه دعا با خلوص و صدق نیت!

ريحانه صبور

 

فرقي نميكند

كجا

يا كي!

در هياهوي اين شهر

هر كجا و هر وقت دچار واهمه شدی

با ایمانت وضو بگیر 

زیر لب نیت کن

حجاب می کنم “قربة الي الله”

دختروونه

خدایم…..

ما برای تو تیپ زده ایم!

ما را چه به نگاه غیر!؟؟!

همین که بنده خوشتیپ تو باشیم ما را بس است!

برای پوشیدن چادر باید به آسمان نگاه کرد،

آینه همیشه جواب خدا پسند نمی دهد……

هوا تو کردم.......

حرم لبریز زایرها

مسافرها

مجاورها

گروهی آذری ها و گروهی از شمالی ها!

یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت

صدا پیچید در صحن و حرم،

“اللهم صل علی

علی بن موسی الرضا المرتضی”

آقــای غریب کــوفـــــه

+بابا شمایید؟

-با که کار داری دختر جان؟

+شما مردی که رویش را پوشانده باشد و گونی بر دوش داشته باشد ندیدید؟

-با او چه کار داری؟

+او بابای من است…البته بابایم که نه! من به میگویم بابا

-اسم بابایت را میدانی؟

+نه….پرسیدم اما نگفت

-اگر بابا دیگر نیاید چه؟

+عه چرا نیاید؟! تازه میخواهم خبری خوب بدهم که اطمینان دارم خوشحال میشود!

-چه خبری؟

+میخواهم خبر مرگ علی را به او بدهم!

-از کجا میدانی از شنیدن این خبر خوشحال میشود!؟

+او از خوشحالی من خوشحال میشود!همیشه همینطور بود!هر وقت علی را نفرین میکردم او هم با من نفرین میکرد!

-او هم مرگ علی را میخواست؟

+آری دستانش را بالا میبرد و میگفت خدایا مرگ علی را زودتر برسان

-{سکوت و بغض و اشک…..}

ای کاش علی را زود تر میشناختیم.....

-چه شده ؟! چرا انقدر بیتابی !؟

+خالد ،تو حارث را میشناسی ؟

-کدام حارث؟!

+حارث بن سجیه!

-حارث بن سجیه…..نمیشناسم،کیست؟

+حارث،همانیست که بساط شرابش هر شب بر پا بود. همانیست که بر صورت علی در جنگ آب دهان انداخت.حارث همانیست که به شانه علی ضربه ای وارد کرد که تا همیشه زخمش باقی ماند.خالد!او همانیست که سی سال پیش برای سوزاندن درب خانه علی هیزم آورد و در میان ناله های فاطمه قهقه میزد!

-نمیفهمم، از این دست دشمنان علی کم نیستند!چه چیز تو را چنین بیتاب کرده ربیع؟

+تو هیچ میدانستی علی در مقابل این همه نیشی که حارث به او زد چه کرد؟!

-چه کرد!؟

+خودم با چشم های خودم دیدم خالد! تا همین چند روز پیش که آخرین روزهای عمرش بود..

هر گاه حارث را میدید، به رویش لبخند میزد و میگفت سلام حارث! حارث نیز با خشونت به او می نگریست و میگفت تو اسم مرا از کجا میدانی؟!

-و علی چه میگفت؟

+میگفت…من نام تمام کسانی که با حب علی بمیرند را میدانم!

-حارث مگر محب علی بود؟!!حارث که اگر زورش میرسید علی را در دم میکشت!

+من هم همین را میگفتم، هرگاه میدیم علی چنین میکند،با خود میگفتم علی هم گاهی حرف هایی میزند که آدم شاخ در میاورد!

اما…..باورت نمیشود خالد!

-حرف بزن دیگر! چه بر سر حارث آمد؟

+حارث وقتی فهمید ابن ملجم فرق علی را با ضربت شمشیر شکافته،سرگردان در کوچه های کوفه بدنبال کسی میگشت تا جانش را بگیرد،گویی از این زندگی خسته شده بود…اما هیچ کس قبول نکرد

-وبعد؟!

+رفت به خانه علی ، همین چند روزی که علی در بستر بود….راهش ندادند اما علی گفت بگویید داخل شود،حارث داخل رفت…نمیدانم بین او و علی چه گذشت…فقط وقتی حارث بیرون آمد دیگر آن حارث نبود!سجده میکرد،ناله میزد و اشک میریخت…باید میدیدی خالد….

-علی از کجا میدانست حارث با حب به او میمیرد!!!!!

+من نمیدانم خالد!فقط میدانم علی را دیر شناختم!!!!

-ربیع…میگویند ابن ملجم وقتی علی داشت نماز صبح میخواند ،به فرق سرش ضربه زده….ربیع علی مگر نماز هم میخواند؟!

+چه میگویی خالد!!!!من میگویم علی از سی ،چهل سال بعد حارث خبر داشت!غیر از این اس که با خدایش سر و سری دارد!؟

کم خودت را گول بزن! وای بر ما ….چه کردیم با علی…..!!؟

-چه کردیم با علی!؟درست است که در مقابل دشمنانش در نیامدیم،اما به روی او شمشیر هم نکشیدیم!

+اری…سکوت کردیم….واین از شمشیر کشیدن بر علی بدتر است!

-کاش علی را زود تر میشناختیم…..

عاشقانه ها

 

  

عاشقانه تو را دوست می دارم………

معبود من! مرا ببخش اگر رسم عاشقی نمی دانم  

                             بارها با اعمال خود تو را آزردم

                                     بارها با تو عهد پیمان بستم و آن را زیر پا گذاشتم.   

                                                        اما تو ……                                

                            هربار مهربان تر از مادر مرا به آغوش كشيدي وخطاهایم را بخشیدی

                             انگار به دنبال بهانه ای بودی برای بخشش                                                             

                             صد بار گناه کردم و توبه کردم و هربار توبه شکستم                                                            

                             اما تو گفتی صد بار اگر توبه شکستی بازآ.

مرا ببخش! مراببخش که در هنگام مصیبت و بلا به درگاه تو شکوه کردم.

و در هنگام شادی و خوشی تو را از یاد بردم.

اما تو باز هم در روزهای غم و اندوه من در کنارم بودی یار همراهم بودی……

باز عیب هایم را پوشاندی و باز هم عاشقانه دوستم داشتی.


این بار به بهانه رمضان،به بهانه شب های قدر،با دلی شکسته آ مده ام تا مرا بپذیری!

و در آغوشم کشی……


شرمنده ام،شرمنده ام که با وجود قرآن و عترت پایم لغزید ،خطا کردم ……

شرمنده ام که با وجود چون تویی دست نیاز به سمت غیر از تو دراز کردم.

من از نزد خود چیزی ندارم تنها سلاح من در برابر تو اشک چشم است.


من اگر بندگی نکنم،تو را بندگان دیگر بسیار است.

اما تو اگر خدایم نباشی ، مرا معبودی دیگر کجاست؟


دفترچه قسط هایم را که ورق میزنم تمامی ندارد، تا ابد بدهکار رحمتت می مانم

پروردگارم!

 

 

گــــــل نرگـــــــــس

 

گاهی دلم به اندازه تمام غروب جمعه ها می گیرد

دوست داشتنت را مرور می کنم که مبادا لحظه ای بی یاد تو از قلم بیفتد!

به دنبال واژه میگردم تا تو را صدا بزنم!

یابن الحســــــن………

مولا جـــــان………

آقـــــــای من……..

نامت را به کودکان جهان آموختم و به چشم خود دیدم که

رنگین شده لبان شان از شکوفه های توت.

پارادوکس عجیبی است……

تو قرار منی و من بی قرار توام

ای قرار بی قراری هایم…….بیا تا قرار گیرد این دل بی قرار من!

دل من همان کودک نا آرامی است که قفط در آغوش تو آرام می گیرد…..

تو کجایی گل نرگس؟

دل بی تاب من از دوری تو تاب ندارد

به خدا تاب ندارد…..

پست دلی

 

. دم افطار که بی‌تاب‌تر و تشنه‌ترم

می‌شوم غرق علمدار، عمو، آب، حرم

بعد یاد تو می‌افتم که غریبی آقا

تو کجا دعوتی افطار؟ چرا بی‌خبرم؟

#اللهم #عجل #لولیک #الفرج

هوا بس آلوده است....

 

 

مهدی جان

آلودگی هوا که سهل است….

آلودگی دلهایمان از حد هشدار گذشته

نفس هایمان به شمارش افتاده….

سال هاست که زندگی تعطیل رسمی است….

هوای باریدن نداری مولا…..؟

اللهم عجل لولیک الفرج

1 2