آقــای غریب کــوفـــــه

+بابا شمایید؟

-با که کار داری دختر جان؟

+شما مردی که رویش را پوشانده باشد و گونی بر دوش داشته باشد ندیدید؟

-با او چه کار داری؟

+او بابای من است…البته بابایم که نه! من به میگویم بابا

-اسم بابایت را میدانی؟

+نه….پرسیدم اما نگفت

-اگر بابا دیگر نیاید چه؟

+عه چرا نیاید؟! تازه میخواهم خبری خوب بدهم که اطمینان دارم خوشحال میشود!

-چه خبری؟

+میخواهم خبر مرگ علی را به او بدهم!

-از کجا میدانی از شنیدن این خبر خوشحال میشود!؟

+او از خوشحالی من خوشحال میشود!همیشه همینطور بود!هر وقت علی را نفرین میکردم او هم با من نفرین میکرد!

-او هم مرگ علی را میخواست؟

+آری دستانش را بالا میبرد و میگفت خدایا مرگ علی را زودتر برسان

-{سکوت و بغض و اشک…..}

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.