معجزه عشق.......

معجزه عشق.......

مختار : تو چرا اينجا هستي بن عفيف؟

بن عفيف : امده ام شلاق بخورم و پوست كلفت كنم تا شايد بتوانم داغ حسين راتحمل كنم،

چشمان كورم حجاب گوشهايم شد تا ندای هل من ناصر حسين را نشنوم،وقتي شنيدم حسين را كشتند و اهل بيتش را به اسيری بردند.

گفتم ای خدا كورم محشور كن تا چشم در چشم پيامبرت نشوم.

خدايا در صفين وقتي چشمانم زخم برداشت علي دست بر زخم نهاد و قدرت نگاهم را به گوشهايم بخشيد تا كور نباشم ، پس چرا كور بودم وبه كربلا نرسيدم؟

چرا نشانه های راه عشق به علی را گم كردم ؟ ميثم خواست نشانه ها را در گوشت بخواند بن عفيف ،

تو بيچاره حاضر نشدی بشنوی , ای خاك بر سرت بن عفيف…خاك بر سرت بن عفيف

مختار : ارام باش بن عفيف ارام باش، تو تنها گم گشته عالم عشق نيستی ، من هم كه چشم داشتم گم شدم ،من هم تا روزی كه ميثم به درخت نخلش اويخته شد به او و حرفهايش باور نداشتم ، روزی كه خبر مرگ مسلم را شنيد آنچنان ولوله ای در زندان به راه انداخت كه پسر مرجانه چاره ای جز كشتنش نداشت .

ميثم تمار : درب خيبر را عشق از جا كند،اگر نه علی هم ادمی بود مثل من و و شما عشق خدا بود كه بازوی علی را پر كرد از قدرت لايتناهی خداوندی،به يك تكان در خيبر را از جا كند، عشق و ايمانت را به بازو بده ببين چه معجزه ها مي كند!

پ ن: خدا بمون بصیرت بده که امام مونو تنها نذاریم……

روز دانشجو،روز استکبار ستیزی...

روز دانشجو،روز استکبار ستیزی...

در جنگ نرم
 جوان های دانشجو افسران این جبهه اند…
وبا جسم و جان خود صحنه را می آزمایند.
جنبش دانشجویی یعنی 
ضد استکبار،ضد فساد،ضد اشرافی گری،ضد حاکمیت تجمل گرایانه و زورگویانه و ضد گرایش های انحرافی.
دانشجو به معنای واقعی کلمه یعنی به دنبال علم رفتن و فعالیت در عرصه های اجتماعی و سیاسی…
دانشجو موذن جامعه است.خواب بماند نماز یک امت قضا می شود!

از فرمایشات رهبر

الا غریب خراسان....


وقتی دلتنگ گنبد و بارگاهتان میشوم،نفس کم می اورم…زبانم از نطق می افتد..

چشمانم نمناک میشود.از او کمک میخواهم و بعد میگویم:

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا 

اشک جاری شده از چشمانم نشان اذن دخول شماست…میخواهم از باب الجواد وارد شوم!

میدانم جوادتان چقدر برای شما عزیز است….

انوقت آرام آرام گام بر می دارم و در دلم زمزمه میکنم

آمدم ای شاه پناهم بده….

ای حرمت ملجأ درماندگان دور مران از درو راهم بده….

نوشته شده توسط آرام دل

من یک بسیجی ام..... 


،نـه مـی خــواهـــم غــزل بـاشـم نـه قـصــیـده ،

نـه مـثــنـوی ،

فـقــط مـی خـواهــم قـطــعـه بـاشــم …

مـی خـواهــم قـطــعـه قــطـعـه بــرای تـــو بـاشــم، بـرای تــو قـطـعــه قـطـعــه شـوم .
مـی شـود مــرا بـسـرایـی،
ای بـهـتــریـن شــاعـر دنـیــا
هیهات منا الذله

.ڪِنـارَت مـےمـانیـم

آقـــــــــا
حَـتـــــے اگــر ڪٌـل دُنیـــــا

دَر مٌـقابِـــــل مـا بـاشـــد.
لبيك يا سيد علي خامنه اي

چهل روز گذشت......

چهل روز گذشت......
زینب!
جان برادر!سریع تر گام بردار….
بی تاب دیدنت بودم! کجا ماندی عزیز برادر؟
امروز دیگر با خاطری آسوده اشک بریز…
دیگر خبری از حرامیان نیست!
گریه کن یادگار مادرم…
راستی مبادا غصه ى سه ساله را بخوری که در آغوش مادر است!
زینب جان شک نکن ما پیروز این میدان بودیم…به غربت این مزارها نگاه نکن!
هزاران سال دیگر میلیون ها نفر راهی این سرزمین خواهند شد و خاک کربلا را سرمه چشمانشان میکنند و مدد از دستان عباسم میخواهند…..
زینب جان آنان آزادشدگان من هستند!
و در روزی که همه ی چشم ها گریان است مادرمان شفیع آنان خواهد شد….

نوشته شده توسط آرام دل