کلید واژه: "کوثربلاگ"
نمیخواهم اشکت را ببینم!
جمعه 96/12/11
عکس فرزندان شهیدشو با خودش آورده بود،اولی رو در آورد،این پسر اولم محسن است. عکس دوم را گذاشت روی عکس محسن،این پسر دومم،عکس سوم را که در آورد،سرشو بالا آورد،دید شانه های امام دارد می لرزد.فوری عکسهاروجمع کرد زیر چادرش وخیلی جدی گفت: چهارتا پسرمو دادم که… بیشتر »
ما از نسل انقلابیم
سه شنبه 96/11/17
مَشک رنجهای انقلاب را به دندان کشیدهایم و دست و پا دادهایم، اما آنرا رها نکردهایم. و امروز هم؛ به امید خدا، ما نیز تا زندهایم آن مَشک را رها نخواهیم کرد؛ حتی به اشک، حتی به خون. و در این مسیر، دست و پا که هیچ، سرمان را هم خواهیم باخت… و… بیشتر »
اما زینب(سلام الله علیها) هنوز هست!
سه شنبه 96/11/10
کنار مزار خاکی نشسته ای و سر را به شانه ی حسین تکیه داده ای تو لب بر میچینی و حسین بغض در گلو حبس می کند تو نمیخواهی چشمان حسین را گریان ببینی و او نمیخواهد قلب تو را ماتم زده ببیند .. نگاهی به بابا می اندازی که گاه چنگی به خاک می زند و ذکر میگوید… بیشتر »
مزار میرزا قدیانی
پنجشنبه 96/11/05
مگر میتوان رشت بود و مزار میرزا نرفت؟! کوچک جنگلی برایم اسطورهای بزرگ است؛ روحانی غیوری که علم و عمل را با هم داشت و حقیقتا جلودار بود! میرزا در جوانی، طلبهی حجره بود و در میانسالی، سلطان جنگل!شیری که دین و آزادگی و ریش و ریشه را با هم داشت! میرزا… بیشتر »