چهل روز گذشت......
جان برادر!سریع تر گام بردار….
بی تاب دیدنت بودم! کجا ماندی عزیز برادر؟
امروز دیگر با خاطری آسوده اشک بریز…
دیگر خبری از حرامیان نیست!
گریه کن یادگار مادرم…
راستی مبادا غصه ى سه ساله را بخوری که در آغوش مادر است!
زینب جان شک نکن ما پیروز این میدان بودیم…به غربت این مزارها نگاه نکن!
هزاران سال دیگر میلیون ها نفر راهی این سرزمین خواهند شد و خاک کربلا را سرمه چشمانشان میکنند و مدد از دستان عباسم میخواهند…..
زینب جان آنان آزادشدگان من هستند!
و در روزی که همه ی چشم ها گریان است مادرمان شفیع آنان خواهد شد….
نوشته شده توسط آرام دل
| نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط آرام دل در 1395/08/30 ساعت 06:31:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1395/09/04 @ 08:38:58 ب.ظ
the best mind [عضو]
سلام دوست عزیز
دلنوشته زیبایی بود
قلمتان نویسا
منتظر حظور گرمتون در حریم آسمانی هستم
پیروز باشید و سربلند…
1395/09/03 @ 11:23:42 ق.ظ
مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو]
عزاداری ها قبول
1395/09/02 @ 01:57:10 ب.ظ
صهباء [عضو]
“هزاران سال دیگر میلیون ها نفر راهی این سرزمین خواهند شد”
عالی بود این جمله
1395/09/02 @ 01:43:55 ب.ظ
خادمین حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام [عضو]
اللهم الرزقنا زیارت قبر الحسین ع
1395/09/02 @ 11:01:38 ق.ظ
حکیمه سپاهان شهر [عضو]
سلام ،خیلی زیبا بود
قلمتان همیشه پایدار
التماس دعا
پاسخ:سپاس از لطفتون
1395/09/02 @ 12:33:44 ق.ظ
پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو]
با سلام و احترام
ضمن تشکر و تسلیت ایام
مطلب شما در منتخب ها درج گردید.
لطفا منبع را درج بفرمایید. - در دلنوشته ها هم بنویسید نوشته شده توسط: ….-
موفق باشید
————
http://farakhan.kowsarblog.ir/arbaeen1
———–
http://farakhan.kowsarblog.ir/arbaeen4