موضوع: "یا لثارات الحسین"

دلیل انتخاب نام عباسعلی...


پدرش گفت:عباس سر به تن دارد؟گفتیم نه

پرسید:دو دست دارد؟ 

گفتیم نه

با اطمینان خاطرگفت:

خیالم راحت شد دلیل انتخاب نام عباسعلی این بود

سکانس برتر


مُـــخــــتـــار :
مَـــن غُــربـت وَ تَــنــهــايـــىِ  عـــلــــى را ديـــده اَم ، وَقــتــى  كـــوفــيــان بــا شَــمــشـيــرهــاىِ آخـتـهـ بــه    خِــيــمــه اَش ريـخـتـنـد وَ قَــصــدِ جــانَــش را كَـردنـد ……… تــــو بــه قَــدرِ مَـــن  عَــراقِ عَــرب را نِـمـى شِـنـاسـى كـيـان ……. مُـعـاويـه وَ عَـمــروعـاص بَـــر اُشـتــرِ جَـهـلِ كــوفـيــان سَــوارنـد ……. آنـهـا بــازى را در صَـفـيّـن بُــردنـد ……. عَــراق، روزى فَـتـح شُـــد كـــه قُــرآن هــاىِ_مَـكــرِ عَـمـروعــاص بَـــر نـيــزه رَفـتـنـد …………….

سکانس برتر


دومِــه: گِـريـه كُــن پِـسـرم، گِـريـه كَـردن در خَـلـوت خِـصـلـتِ مَــردانِ خُــداسـت ……… عـــلـــى سَــر در چـــاه مــى کَــرد وَ مـــى گِـريـسـت، بَــس كــهـ تَـنـهـا بـــود، صِــداىِ هِــق هِــقِ شَـبـانـه او را فَـقـط خُــدا مــى شِـنـيـد وُ چـــاه ……… بــاز تــــو مـــادرى داری کـهـ اَشــكـ از گــونـه اَت بَــردارد …………..

راز دعای شهادت رهبری درحرم رضوی

راز دعای شهادت رهبری درحرم رضوی

از سالیان پیش ، شاید از اواسط دهه هفتاد بود که دانستم حضرت آقا در انتخاب و استخدام کلماتشان در بیاناتشان بسیار دقت داشته و ریزبین‌اند. و بر همین اساس و با دقت و غور در ادبیات ایشان سعی می‌کردم مسیر صواب را در انبوه مطالب مختلف سیاسی و فرهنگی بیابم (مخصوصا در ایام انتخابات).
بماند که ایشان تا حد بسیار قابل ملاحظه‌ای نسبت به انتخاب کلمات فارسی تلاش دارند. یادم نمی‌رود آنجا را که برای ذکر و یاد نام سردار حاج احمد متوسلیان، به جای عبارت جاویدالاثر که بسیار متداول و جاافتاده بود از عبارت جاویدنشان استفاده کردند.
علی‌أی‌حال، ایشان در قسمت دعاهای آخر بیاناتشان در نوروز96 حرم مطهر رضوی ، برای اولین بار دعا برای شهادت را در ملأ‌عام و در مواجهه مستقیم با مخاطبین بیان داشتند؛ چند نکته‌ی باریک‌تر از مو مجددا اینجا مستتر است:
یکم: اینکه ایشان این دعا و درخواست شهادت را در در عین حالی‌که اختصاصی برای وجود مبارکشان طلب کردند، اما این استدعا را لابلای دعا همه آرزومندان شهادت عنوان داشتند تا بتوانند از جمعیتِ مخاطبِ خود که جملگی از پیروان صدیقش و یحتمل آرزومندان شهادت باشند، آمین محکم‌تری بگیرند.

دوم: این دعا که برای اولین بار مطرح ‌می‌شود می‌تواند نوعی اعلام جهاد علنی باشد علیه همه‌ی دشمنان داخلی و خارجی ( مخصوصا فتنه‌جویان منافق‌صفتی که در لباس خودی ، نفوذ کرده‌اند به مصادر نظام و انقلاب) که انگار دارند عرصه را بر انقلاب و نظام تنگ می‌کنند تا گفته شود تا این علی هست باید خواب تسلیم‌شدن و سازش و تحمیل جام‌زهر را ببینند. این علی شهادت را ترجیح می‌دهد بر سازش در اوج اقتدار!
سوم: بزرگترین و پررنگ‌ترین لکه‌ننگ تاریخ بر پیشانی مردم بعد از وفات حضرت رسول (ص) قرار دارد که در زمانِ آنها کوثر هستی و تنها دختر پیامبرشان را کشتند؛

ننگ ابدی بر مردم کوفه است که در زمان آنها و بلکه توسط بعضی از آنها، عزیزدردانه خلقت و تنها باقی‌مانده از فرزندان پیغمبرشان، حضرت حسین بن علی(ع) را با آن وضع به شهادت رساندند.

همه مردمان اعصار مختلف ائمه اطهار(ع) متهم هستند به اینکه نتوانسته‌اند از نفس مبارک امام‌شان دفاع نموده و او را بر جان و زندگی‌شان مقدم نداشته و ائمه اطهار را به شهادت رسانده‌اند. این نگاه سنگین تاریخ اسلام ( بلکه شرم تاریخی ) برای مردمان هر عصری از هر امامی وجود دارد.
امت امام خمینی (ره) اما مفتخر هستند به اینکه ( اگرچه از دیدار و حضور امام زمانشان محروم بوده‌اند ولی) تا آخرین نفس و آخرین قطره از نایب امام‌شان حضرت روح‌الله دفاع نموده‌اند و هیچ بدخواهی نتوانسته گزندی به ایشان بزند و ایشان بر اثر کهولت سن از دنیا رفته‌اند و نه با قتل و یا شهادت در میدان نبرد. این می‌تواند یک افتخار باشد برای امت امام.
امت امام خامنه‌ای به پاراگراف بالا از این زاویه هم باید به این دعای اخیر مولایشان نگاه کنند که به هر دعایی آمین نگویند.

محافظت و پاسداری از نفس مبارک مولای زمانه، جز با بصیرت در زمان مقتضی و اقدام به موقع و به اندازه میسر نخواهد شد.

دیده شده در:

@RASHID101

گمنامی واژه غریبی است....


شاید واژه” گمنام"غریب ترین واژه ای باشد که تا به حال شنیده ام

و 

مزار شهدای گمنام غریب ترین جایی است که می شناسم!

مزارهایی که یک زائر بیشتر ندارد!

آن هم مادر بی حرم ….

و خوش به حال تو ای شهید گمنام

که راه حسین را برگزیدی

و در بهترین حال خالقت را ملاقات کردی!

و اگر چه در زمین گمنامی

اما در میان عرشیان مشهوری!

و من به شما غبطه می خورم فقط همین…

پ ن :گمنامی یعنی 

روی کارت بنویسند"فقط برای خدا”

حالا اینکه چه کسی آن را انجام داده

مهم نیست!

آرام دل نوشت

ما با فرزند زهرا(س) در نمی افتیم!!!!!

ما با فرزند زهرا(س) در نمی افتیم!!!!!

ﮐﺴﯽ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﺮ ﻣﯿﺰ ﺑﺸﯿﻨﻪ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ ،ﺍﻣﺎ ﻃﯿﺐ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ …!؟

ﮔﻨﺪﻩ ﻻﺕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ.

ﺷﺎﻩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﻪ ،

می گفت:ﻃﯿﺐ …

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺷﺎﻩ گفت:

ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ ،

ﺑﺮﻭ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺭﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﻦ …

ﮔﻔﺖ:ﮐﺠﺎﺳﺖ؟

ﻃﺮﻑ ﮐﯿﻪ؟

ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ:

ﻓﻼﻥ ﺟﺎ …

ﺳﯿﺪ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﻤﯿﻨﯽ …

ﻃﯿﺐ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ !؟

ﮔﻔﺖ:

ﮐﯽ؟

ﮔﻔﺘﯽ ﺳﯿﺪه !؟

ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻩ …

ﮔﻔﺖ:ﻧﻪ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ !!!

ﻣﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ‏(ﺱ ‏) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﯿﻢ …!

( ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﺑﯿﻮﻓﺘﻪ ﺭﻭ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﺮﺩﻡ )

ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ:

ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ،

ﻧﺎخنات ﺭﻭ ﻣﯿﮑﺸﻢ ،

میدم ﺗﯿﮑﻪ تیکه ات کنن …

ﮔﻔﺖ:ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ میخوای ﺑﮑﻦ ،

ﻣﻦ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ‏(ﺱ ‏) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﻢ …
ﺍنقدر شکنجه اش کردند …

که ﻃﯿﺐ سینه سپر ،

ﺷﺪ ﻧﯽ ﻗﻠﯿﻮﻥ …

ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺍعدﺍﻣﺶ ﮐﻨﻦ ،

ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ:

ﻃﯿﺐ ﭘﯿﺎﻣﯽ ﺑﺮﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ ؟

ﮔﻔﺖ:

ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻮ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ،

ﻓﻘﻂ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯿﻦ:

ﻃﯿﺐ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﻔﺎﻋﺘﻢ ﮐﻦ …

ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎﻣﺸﻮ ﭘﯿﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ:

ﺍﻭﻥ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﻦ ﻭ امثال ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻩ ،

ﺍﻭﻥ ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﻣﺖ ﻣﻨﻮ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ …!

ﺍﯾﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ طیب ۶۰ ﺳﺎﻝ ﻧﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﻧﺪ ﻧﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖ ،

ﻓﻘﻂ ﺍﺩﺏ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ ‏(ﺱ‏) …

” که شد حر انقلاب “
ﻫﻤﯿﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﻗﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ی ۶۰ ﺳﺎﻟﺸﻮ ﻗﻀﺎ کردن …
معرفت که داشته باشی ،

حتی اگه بد باشی ،

بالاخره یه روز بر می گردی …

میشکفی …

پر می کشی …

و اوج می گیری …بله مردی ومردانگی زمان ومکان نمیشناسه ، فرقی نمیکنه مخالف باشی ،موافق باشی ،فقط مهم اینه که جوهرش داشته باشی،
” درست مثل شهید طیب حاج رضایی “

پ ن: دیده شده در کانال
دل نوشته های یک طلبهmohamadrezahadadpour

معجزه عشق.......

معجزه عشق.......

مختار : تو چرا اينجا هستي بن عفيف؟

بن عفيف : امده ام شلاق بخورم و پوست كلفت كنم تا شايد بتوانم داغ حسين راتحمل كنم،

چشمان كورم حجاب گوشهايم شد تا ندای هل من ناصر حسين را نشنوم،وقتي شنيدم حسين را كشتند و اهل بيتش را به اسيری بردند.

گفتم ای خدا كورم محشور كن تا چشم در چشم پيامبرت نشوم.

خدايا در صفين وقتي چشمانم زخم برداشت علي دست بر زخم نهاد و قدرت نگاهم را به گوشهايم بخشيد تا كور نباشم ، پس چرا كور بودم وبه كربلا نرسيدم؟

چرا نشانه های راه عشق به علی را گم كردم ؟ ميثم خواست نشانه ها را در گوشت بخواند بن عفيف ،

تو بيچاره حاضر نشدی بشنوی , ای خاك بر سرت بن عفيف…خاك بر سرت بن عفيف

مختار : ارام باش بن عفيف ارام باش، تو تنها گم گشته عالم عشق نيستی ، من هم كه چشم داشتم گم شدم ،من هم تا روزی كه ميثم به درخت نخلش اويخته شد به او و حرفهايش باور نداشتم ، روزی كه خبر مرگ مسلم را شنيد آنچنان ولوله ای در زندان به راه انداخت كه پسر مرجانه چاره ای جز كشتنش نداشت .

ميثم تمار : درب خيبر را عشق از جا كند،اگر نه علی هم ادمی بود مثل من و و شما عشق خدا بود كه بازوی علی را پر كرد از قدرت لايتناهی خداوندی،به يك تكان در خيبر را از جا كند، عشق و ايمانت را به بازو بده ببين چه معجزه ها مي كند!

پ ن: خدا بمون بصیرت بده که امام مونو تنها نذاریم……

من یک بسیجی ام..... 


،نـه مـی خــواهـــم غــزل بـاشـم نـه قـصــیـده ،

نـه مـثــنـوی ،

فـقــط مـی خـواهــم قـطــعـه بـاشــم …

مـی خـواهــم قـطــعـه قــطـعـه بــرای تـــو بـاشــم، بـرای تــو قـطـعــه قـطـعــه شـوم .
مـی شـود مــرا بـسـرایـی،
ای بـهـتــریـن شــاعـر دنـیــا
هیهات منا الذله

.ڪِنـارَت مـےمـانیـم

آقـــــــــا
حَـتـــــے اگــر ڪٌـل دُنیـــــا

دَر مٌـقابِـــــل مـا بـاشـــد.
لبيك يا سيد علي خامنه اي

چهل روز گذشت......

چهل روز گذشت......
زینب!
جان برادر!سریع تر گام بردار….
بی تاب دیدنت بودم! کجا ماندی عزیز برادر؟
امروز دیگر با خاطری آسوده اشک بریز…
دیگر خبری از حرامیان نیست!
گریه کن یادگار مادرم…
راستی مبادا غصه ى سه ساله را بخوری که در آغوش مادر است!
زینب جان شک نکن ما پیروز این میدان بودیم…به غربت این مزارها نگاه نکن!
هزاران سال دیگر میلیون ها نفر راهی این سرزمین خواهند شد و خاک کربلا را سرمه چشمانشان میکنند و مدد از دستان عباسم میخواهند…..
زینب جان آنان آزادشدگان من هستند!
و در روزی که همه ی چشم ها گریان است مادرمان شفیع آنان خواهد شد….

نوشته شده توسط آرام دل

سکانس برتر


ناریه:ما حاضریم با شما همکاری کنیم.

عمره : او از جانب خودش حرف میزند

مختار راستگوترین و عادل ترین مردیست که دیده‌ام

چطور منکر مردی شوم که خداترس بود ؟!

رویای جوانیَم داشتن همسری ‌چون او بود

خدا هم مردی را قسمتم کرد که فخر عرب بود و فخر دین

او نشان لیاقت از زبان علی دارد !

علی او را کَیِّس ‌نامید و فرمود

این بچه مرهمی خواهد شد بر دل اهل بیت ما

از قاتلین جگر گوشه رسول خدا انتقام خواهد گرفت !

مصعب بن زبیر : تو از مختار سخن می گویی یا از پیامبر ؟!

عمره : او برگزیده شد برای تحقق ‌وعده ای بزرگ !

مصعب‌ : تو مهدور الدمی ضعیفه !

عمره : برایم مسجل بود که این معرکه یک قربانی میخواهد

وقتی تظاهر کردید وجدان درد دارید دانستم !

مردانی چون شما از مختار میترسید

از شنیدن نامش وحشت می‌کنید

مصعب‌ : این ضعفیه را زبان ببرید و گردن بزنید !

ناریه : مختار را تکذیب کن و جانت را بخر عمره !

عمره : خداحافظ ناریه .. دخترم را به تو میسپارم

قول بده برایش مادری ‌کنی ..

پ ن :خدا نیاره روزی‌ رو‌ که‌ دینمون‌ رو به‌ دنیامون‌ بفروشیم.

شرط عشق جنون است......

شرط عشق جنون است......

مختار: تو چرا از قافله عشق جا ماندی کیان!؟

کیان: راه گم کردم ابو اسحاق

مختار: راه بلدی چون تو که راه را گم کند، نا بلدان را چه گناه!؟

کیان: راه را بسته بودند از بیراهه رفتم هر چه تاختم مقصد را نیافتم،
وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود!

مختار:شرط عشـــق جنون است ما که ماندیم ،مجنون نبودیم.

کربلا منتظر ماست......

کربلا منتظر ماست......

حسین جان……!!!!!!!!

دلم کاسه آبی شده پشت زائرانت، دیگر طاقتم تمام شده….
هرچه به اربعین نزدیک تر می شویم دلم بیشتر کنده می شود!
بی تابم ، بی تاب بین الحرمین……
دستم را به پاره های چادر دخت حسین(ع) گره زده ام
او حال کربلا نرفته را خوب می فهمد!!!!!!!
رقیه ی حسین (ع) هم اربعین کربلا نرفت…..
امـــــــا
آنقدر خالصانه گریست و توسل کرد که پدرش با سر میهمان دستان کوچکش شد!!

کربلایی ها....

 

آنان را که از مرگ می ترسند…..

از کربلا می رانند……

وقتی کار آن همه دشوار شد که ماندن در دمشـــــــق معنای شهادت گرفت…

هنگام آن بود که شبی عاشورایی برپا شود….

و کربلایان پای در آزمونی دشوار بگذارند…..

پ ن:

سید مرتضی آوینی

ما مرد جنگیم……..

همسرانه....از جنس مدافعان حرم

همسرانه....از جنس مدافعان حرم

تقدیم به خواهرانم

خیال کردی راحت است ؟!
دل شیر می خواهد لباس رزم را بر تن مردی کنی که نفس هایت را با نفس‌هایش تنظیم کردی و یک عمر ، دستانت را به التماسِ اجابتِ دعایش در برابر خدایت بالا ‌بردی‌ !
جرئت می خواهد چکمه ی رزم بر پای شازده ای کنی که تا دیروز قلبش را به قلبت می چسباندی و برایش لالاییِ مردانِ علوی تبار را زمزمه می کردی ..

ایمان می خواهد و قدرت ، روانه کردن اولْ مرد زندگیَت که حتی نوشتن را با نامش شروع کردی و از کودکی شاهد خستگی های همیشگی‌و لبخند همیشگی تَرَش بودی .. لبخندی که تحت هیچ شرایطی از صورتش محو نشد!
و صبـری زینبی‌ می طلبد جان کندن و چشم کندن از قامتِ برادری که تا دیروز کوهِ استوار زندگیت بود و امروز درخت سایه گستر باغ وجودت ..

فکر کردی روانه کردن تکه های جگرت ، به همین راحتیِ سخن گفتن از شهادت و جنگ و رزم و جهاد است ؟!
آسان نیست بانو !
وقتی‌ قرآن بر‌ سرش میگیری و اسپند دود می کنی و بند کفش می بندی و پیشانی بوسه می زنی و زیر لب آیة الکرسی‌ می خوانی ، باید چشمانت را آماده‌ کنی برای روزی محتمل ، که بدنش را بدون چشم ، بدون گوش ، ‌بدون دهان و عاقبت ، بدون سر ببینی !
حتی باید عادتش دهی به ندیدن ..
که شاید دیگر توفیق دیدن قدْقامتِ رعنایش را در قالب این چشمان زمینی نداشته باشی

میدانی بانو ..
ظهور حجة بن الحسنی که هر روز دستِ دعا برای اجابتش بالا میبری ، دلی حیدری می خواهد و صبـری فاطمی
که حیـدر ، اسدالله بود و فاطمه ، حبیبة‌الله
زین پس حواست باشد !
طلب دیدار یار ، غرامتی سنگین می طلبد
غرامتی سنگین تر از جان و مال
و یقین داشته باش دیداری که چنین باشد‌ ، شیرین ترین صحنه‌ی جهان خلقت خواهد بود
حتی اگر بهایش تنهایی و دلتنگیَت باشد
حتی اگر بهایش .. پرواز روحت باشد …

دوستی با خدا .....

دوستی با خدا .....

ما بچه هایمان را دوست داریم

آیا حسین بن علی (ع) بچه های خود را دوست نداشت؟ قطعا او بیشتر دوست داشت.

او انسان تر از ما بود،هم عواطف انسانیش بیشتر بود و هم بیشتر از ما فرزندانش را دوست  داشت

اما در همین حال حسین (ع) خدا را از همه کس و همه چیز بیشتر دوست داشت ودر مقابل خداوند

و در راه خدا هیچ کس را به حساب نمی آورد!!!

 

 

پ ن :متن از کتاب حماسه حسینی شهید مطهری

عاشورا هنوز به شب نرسیده!

آری عاشورا هنوز به شب نرسیده … هنوز صدای قرآن خواندن حسین (ع) از بالای نیزه شنیده می شود یعنی حسین(ع) و قران جدا از هم نیستند، نکند که قران را فدای حسین (ع)وحسین (ع)را فدای قران کنیم
هنوز باران تیر بر سر نمازخوانان عاشورایی فرود می آید همانان که برای دو رکعت نماز سی تیر از طرف دشمن فرود آمد بر سرشان اما امام ویارانش نماز را تمام خواندند …امام می دانست که تا چند لحظه دیگر نیست اما نماز را برای من و تو خواند تا ما بفهمیم که نماز را فدای چیز دیگری نکنیم ،یعنی می توانیم در دل عزاداری فرهنگ عاشورایی را پیاده کنیم ….
هنوز عاشورا به شب نرسیده…هنوزهم قضات به ظاهر مسلمان (وهابی)فتوا به قتل حسین های زمان می دهند
هنوز بصیرت ۷۲ تن به چشم می خورد که دریافتند اگر قرار است شمشیر بزنند در رکاب حق باشد نه این که برای کشتن آینه حق ،سنگ به نیت قربت الله بزنند …امـــان از بی بصیرتی!!!!…
نکند از آنهایی باشیم که منتظرانه امام زمانشان را کشتند!….نکند ندبه های ما به مانند امضای کوفیان در نامه هایشان باشد.اگر در عاشورای زمان حال نمی توانیم عباس (س)یاحبیب باشیم ،حداقل حر که می توانیم باشیم !.
عـــــــــــاشورا جــــــاریست اگر نگـــاه عـــبرت بین داشته باشیم!
کودکان هنوز تشنه اند، پس کدام جمعه آب می رسد؟؟؟ اللـــــــــــــهم عــــجل لـولیکـــــــــــــ الفــــرج

کدام هنوز زنده اند؟

کدام هنوز زنده اند؟
دکتر علی شریعتی:
آن ها که تن به هر ذلتی می دهند تا زنده بمانند،مرده های خاموش و پلید تاریخ اند و ببینید
آیا کسانی که سخاوتمندانه با حسین(ع) به قتلگاه خویش آمده اند و مرگ خویش را انتخاب کرده اند
(در حالی که صد ها گریزگاه آبرومندانه برای ماندنشان بود و صد ها توجیه شرعی و دینی برای زنده ماندنشان بود )
توجیه و تاویل نکرده اند و مرده اند، این ها زنده هستند!؟
یا آن ها که برای ماندنشان تن به ذلت و پستی ، رها کردن حسین و تحمل کردن یزید دادند.

کدام هنوز زنده اند!؟

خانه دوست

خانه دوست

این جا ایران به افق محرم است……..

بوی گریه ، بوی بغض ، عطر محرم…..فضای پاییز را دگرگون کرده است!

حال خوب یعنی ، محرم باشد ……
خانه صاحب عزا باشی ، سایه ولایت باشد…….روضه علی اکبر لیلا هم باشد!!!
آه که شیرین است تنفس هوای دوست…….
با اینکه توفیق زیارت از نزدیک نبود ، اما حال آن شب را با هیچ حال دیگری عوض نخواهم کرد!!!!

بصيرت....

بصيرت....
- قرار ما اين نبود ابو اسحاق !
+ قرار ما چه بود؟
- تو شعایر قيام را فدای مصلحـت_انديشی_های_سياسی كردی
ظاهرا شيرينی_حكومت به كام جنابتـان مزه كرده !
جماعتی كه حكم به زندانی كردنشان دادی ،
همه تن سوختگان و دل سوختگانی هستند
كه به جرم ارادت به علی
يک جای سالم در بدنشان نمی بينی
آنها سگ و سگ توله ای را كشتند
كه گيرم در خون حسين دخالتی نداشته ،
اما كم هم ظلم نكردند به مريدان علی
چطور شده ابواسحـاق
از اجرای عدالت اين همه پريشان شدند !
.
.
+ قـرار باشد هركس
با فتـوای خود شمشير بكشد
و اجرای عدالت كند
سنگ روی سنگ بند نميشود
اين چه منطقـی است كه شما داريد ؟!
- اين شماييد كه با منطقتان
نمک به زخم داغ داران حسين می پاشيد !
شما به خاطر قصاص از قاتلين حسين قيام كرديد ،
به اين مردم وعده خون خواهی داديد ،
پس كـو ؟؟
قاتلين حسيـن زير چشم و گوش ما
شرابشـان را ميخورند
و به ريش ما می خندند
ميخواهيم انتقـام بستانيم
ميگويی هر چيز به نوبه‌ی خود !
بايد با سياسـت رفتار كنيم
اين چه سياستی است
كه ميخواهد بر آتش خشم مقدس اين مردم
آب بريزد و خاموشش كند !
می ترسيد حكومتتان به خطر بيافتد ؟
شما اگر به خاطر حكومـت قيام كرديد
كه مجبوريد دست به عصا حركت كنيد ،
ما چنين عذری نداريم
+ بن شداد !
من بنا ندارم ثمـره قيام شيعه را
با تند روی ها و ندانم كاری ها نابود كنم
شيعه از دست فتـواهای نا سنجيده امثال شما
كم غرامت نداده
هيچوقـت ضـرورت_های_زمانه_خود را درک نكرديد
اگر بگويم خـون مسلـم ابن عقيـل
به گردن امثال شماست
اغراق نكرده ام
هيچوقت بر صـراط عدالـت حركت نكرده ايد
نه در عين الورده ،
نه در كربلا
و نه امروز
هميشه يا افراط كرده ايد يا تفريط !
اگر خود را شيعه علـی می دانيد
و اگر ميخواهيد حكومت ياران علی
بعد از سی سال شكست و تلخ كامی
نتيجه بدهد
برويد و با خود و خدايتـان خلوت كنيد
و در كاری كه در آن جاهليد
و علم نداريد ، دخالت نكنيد
و فتواهای صد من يک غاز ندهيد !
.
.
.
این قسمت سریال مختار ، منو یاد کسایی انداخت که مدام دم از این می زنن که نظام ، آرمان ها رو داره فدای مصلحت_اندیشی های سیاسی میکنه :)
اگه یادتون باشه ، این حرفای جاهلانه از سال۸۸ خیلی‌ پررنگ تر شد .. !
.
( ایضا این احوالات ، حکایت کساییِ که بخاطر عدم درک صحیح ، جا زدن و .. دست به دامن تشیع انگلیسی و امریکایی شدن )
خدا عاقبت هممونو بخیر کنه
بصیرت_بصیرت_بصیرت
.
.

الشام ....الشام.....

حسین علیه السلام
در آخرین نفس های خود هم چشم از خیام حرم بر نداشت.
که مبادا دشمن تا او زنده است قدمی سمت حرم بردارد…..
چه کشید زین العابدین!!
روح در تلاطم آشوب
اما جسم یاری نمی کند…..
و چه تلخ است
غم نهفته در این کلام امام
الشام…..الشام…..الشام…..

توسل به حضرت علی اصغر (ع)

توسل به حضرت علی اصغر (ع)
#حضرت_آیت_الله_قرهی(مدظله العالی):
امروز توسل به کسی دارید که باب‌الحوائج است و بالاتر از آن باب‌الحوائج‌های دیگر است، حضرت‌علی‌اصغر(ع) آیت‌الله‌العظمی است، آیت‌الله حق‌شناس می‌فرمودند: چله گرفتم جواب نداد؛ ناراحت شدم. توسل کردم، اباعبدالله(ع) به خوابم آمدند؛فرمودند: چرا به آیت‌الله‌العظمای کربلا توسل نمی‌کنی؟ گفتم کیست؟ دیدم قنداقه را بالا بردند.

وارث کوچه ها

وارث کوچه ها

این جا کربلا است……..

این روز ها که حسین(ع) به هر بهانه ای چشمانش بارانی می شود
دردانه های برادر بهانه خوبی هستند برای گریه های ابا عبدالله……..
قاسم و عبدالله همان وارثان خاطرات مادری!
بغض های گاه و بی گاه عبدالله یادآور سکوت های مجتبی (ع) در روز های کبود مادر است.
حضرت غریب!
ذره ذره ی کوچه های بنی هاشم به غربت نام احلی من العسلت گواه اند…..و اصلا به شهادت
کوچه های غریبی چه حاجت که نور کبود فاطمی نشان غربت و مظلومیت حضرت مجتبی (ع) است…….

آری داستان تنهایی و غربت جنابت ریشه در خنجر بی وفایی یارانت داشت و ذره ذره ی خاک های بقیع شاهداند
که او شیر پسر همان حیدر کراری است که هم نوای چاه های غریبی کوفه بود…….!

مجتبی اگر غریب بود قاسم و عبدالله شهزاده های کاخ غربت بابا هستند……
قاسم اما این روز ها دلش پر است از عسل های شیرین حب الحسین……..
و برایتان بگویم از عبدالله که در دلش رویای تا مرز بی نهایت علمدار شدن را می پروراند…….
کسی چه می داند!؟
شاید عبدالله مسیر سی وچند ساله عباس (ع) را یک شبه عروج کرد…….
و این گوشه ای بود از لشکر عشق که جان می دهند برای حلت بفناالحسین شدن
و اینجا هنوز علی هست و ارباب هست و عمو هست و امن هست و محبت هست
و آب هست وعــ طـــ شــــ نیست…….
تا فردا اما
خدا بزرگ است……

ای ماه ترین عموی دنیا.......

ای ماه ترین عموی دنیا.......

می گویند

سری که درد نمی کند را که دستمال نمی بندند

اما

میخواهم بگویم

سر من برای سربندی که نام تو روی آن حک شده باشد درد می کند………..

بی سبب نیست که در قلب همه جا داری

آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری

این جا کربـــــلاست........

این جا کربـــــلاست........

.. . کربلا که بـروی انگـار حسیـن(ع) با دستـان خودش جلوی چشمانـت پرده ای می کشـد

تا نبینـی و فراموش کنـی ، روضه هایی که بارها شنیده بودی … حسیـن(ع) تابِ بیقراری زائر را ندارد .. . .

« مثلا یادت می رود بین الحـرمین همانجایی است که کمـر حسیـن را خم کـرد ..

یادت می رود اینجا همانجاییست که عبـاس فریـاد زد : أخـی .. ادرک أخـاک … » . . . . . .

#خواهرم_اینجا_زمین_کربلاست

#سرزمین_غصه_و_درد_و_بلاست

#خواهرم_اینجا_اسیرت_می_کنند

#در_همین_ده_روز_پیرت_می_کنند …

#کاروان_به_مقصد_رسید ..

گوارایت باد.......

گوارایت باد.......

صدایـش زدی

او را روی پاهایـت نشاندی به چشمان معصومش‌ لبخنـد زدی

با اینکه قلبت از شهادت پسر عمّت شکسته بود .. دست نوازش بر مـوهای دخترک کشیدی

حمیـده غم را در چشمانت دید و گفت : - دست یتیمی ‌بر سرم می کشید .. پدرم شهیـد شده ؟

و تو با چشمان تر و لبخند گرمی گفتی + زین پس من پدرت و دخترانم خواهرانت هستند !

در این راه صبور باش ، دخترِ پسرعموی صبورم ..

عصر عاشورا

هنگامی که دشمن به خیمه ها یورش آورد حمیده زیر دست و پای دشمن جان سپرد …

روحش صبور بود و همه چیز ‌را دید و طاقت آورد ..

اما جسمش دیگر توان لگد و سیلیِ آن همه #نامرد جنگی را نداشت … .

حضرت مسلم !

می گویند تمام فرزندانت در راه مولایت شهید شدند … گوارایت باد این سعادت و رستگاری ابدی …

همه جا همین جاست

همه جا همین جاست
ما به کـربلا رسیـدیم
ولی مـا را هنـوز تا کـربلا
فاصله بسیـار اسـت …
#کتاب_همه_جا_همین_جاست
.
.
.
.
#بخشی_از_وصیت_نامه_شهید_مدافع_حرم_محمد_هادی_ذوالفقاری
.
جهـان در حـال تحـول اسـت
دنیـا دیگـر طبیعـی نیسـت
امام زمـان را تنهـا نگـذارید . . .

پاییز با عطر محرم

پاییز با عطر محرم

حال خوب یعنی:

پاییز با عطر دل انگیز محرم می آید……

بو کن!

بوی بغض

بوی روضه…..بوی یا حسین می آید

دیگر نزدیک است….

خیلی نزدیک که بگوییم:

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد………سقای حسین……

همه جا همین جاست

همه جا همین جاست
داشته ها دست و پاگیرند
در کـربلا
نداشتن عجیـب قیمتی است …
.
.
.
.
#بخشی_از_وصیت_نامه_شهید_مدافع_حرم_محمد_هادی_ذوالفقاری
بـرای من مجلـس عـزا نگیریـد
چـون مـن به چیـزی که
می‌خواستـم رسیـدم
و برای #امام_حسین (ع)
و حضـرت زهرا (س)
مجلـس بگیـرید
و گـریه کنیـد . . .
.
.

همه جا همین جاست

همه جا همین جاست
__ در کـربلا
اگـر نمی دانـی که چه باید کـرد
که نمیدانـی ..
زود خـود را به امـام برسـان …
#کتاب_همه_جا_همین_جاست
.
.
.
.
#بخشی_از_وصیت_نامه_شهید_مصطفی_چمران
.
ای #حسین !
در کـربلا
تـو یکـایک شهـدا را در آغـوش می کشیـدی ،
می بوسیـدی ،
وداع می کـردی ..
آیـا ممکـن اسـت
هنگـامی که مـن نیـز به خاک و خـونِ خـود می غلتـم ؛
تـو دسـت مهـربان خـود را
بر قلـب سـوزان من بگـذاری
و عطـش عشـق مـرا به تـو
و به خـدای تو سیـراب کنی … ؟
.
.

همه جا همین جاست

_ کـربلا هـم اگـر نرفته ای
کـربلایی بـاش
حتـی اگـر ساکـن شـامی …
#کتاب_همه_جا_همین_جاست
.
.
.
.
#بخشی_از_وصیت_نامه_شهید_سید_مجتبی_علمدار
.
موفـق نشـدم
قبـر شـش گوشه آقـا را
زیـارت کنـم ،
امـا توفیق نصیبـم شـد
که #خـود_اباعبـدالله (ع) را
زیـارت کنـم . . .
.
.
.

همه جا همین جاست

کربلا خانه ماست……
والحق
هیچ کجا خانه آدم نمی شود……

بخشی از وصیت نامه شهید حاج محمد ابراهیم همت

من زنـــــــــــدگی را دوست دارم
ولی نه انقدر که آلوده اش شوم
و خویشتن را گم و فراموش کنم
علـــــی وار زیستن وعلــــی وار شهید شدن
حســــــــین وار زیستن و حســـــــــین وار شهید شدن را
دوست می دارم
شهادت در قاموس اسلام
کاری ترین ضربات را بر پیکر ظلم،جور،شرک و الحاد می زند و خواهد زد……..

ادامه »

همه جا همین جاست.....

__ آینـده از آنِ
کسـانی است
که قلبشـان در کـربلا می تپـد
و کـربلا در قلبشـان …
.
.
.
.
#خاطره_ای_از_مادر_شهید_حسین_ایرلو
.
نیمه شب بود
احسـاس کردم کـف پایم خیـس شد !
نشستم ، دیدم حسیـن است .
کف پایم را می بوسـید.
گفتم مـادر چکـار می کنی !
اشکـش جـاری شد.
گفت مـادر دعـا کن
مثـل امام #حسین
بدنم تکه تکه بشـه و چیـزیش برنگرده !
اشکـم در آمد ..
بار آخـری بود که می دیدمش.
گلوله تانک نشـسـت به سینه اش
فقط تکه ای از استخـوان پایش برگشت . . .
.
.
.

زندگی به سبک شهدا

زهرا كاوه متاهل و داراي دو فرزند به نام محمود و محراب است.
تنها فرزند #شهيد_محمود_كاوه امروز از #پدر مي گويد: .
.
✔پدربزرگم از همان ابتدا مي‌گفتند: «من محمود را فقط براي #انقلاب آماده مي‌كنم و از زمان به دنيا آمدن، او را با همان ديد بزرگ كردم. زماني كه مي خواست به غرب برود اول از من اجازه گرفت. گفتم: اشكالي ندارد. گفت: #بابا مي‌دانيد غرب کشور چه خبر است و آنجا چطور است؟ گفتم: مي‌دانم، برو!» چون خودشان هم مبارز بودند و این طرز #تفکر و#تربیت خیلی خیلی مهم است…
.
✔پدرم به غرب مي‌رود و دوره‌هاي چریکی را مي‌بيند که با توجه به سن كمشان براي خودم خيلي جاي تعجب است يك #جوان در 20 سالگي چگونه میتواند مسئولیت گروهان ضربت را به عهده بگیرد و در 25 سالگي به جايي ‌برسد كه #ضدانقلاب در اردوگاه بوكان اسم او را در ورودي پادگان مي‌نويسد تا هر روز از روي آن رد بشوند!! که اين #شجاعت و بزرگي فرد را مي‌رساند. اينكه شما هر روز بيايد از اسم يك جوان 25 ساله عبور كنيد، يعني خيلي ضعيف هستي و در مقابل، آن شخص خيلي بزرگ است!
.
پدربزرگم كه به كردستان رفته بودند يكي از كردها آمده و گفته بود كه من تا وقتي كه شما را نديده بودم فكر مي‌كردم كه #شهيد_كاوه از آسمان آمده است! ولي حالا كه شما را مي‌بينم مي‌توانم باور كنم كه او مثل ما پدر و مادري داشته است.
.
✔بحث جبهه غرب آن روز شبيه به بحث الان مملكت ماست. دشمن با لباس #مردم وارد شده بود و الان هم در جامعه همين‌طور است؛ دشمن با لباس مردم خيلي‌كارها را انجام مي‌دهد. .
وظيفه هر #جوانی است كه نگذارد #خون_شهدا به هدر رود. ايشان نسبت به هدررفتن خون شهدا به خاطر علقه‌اي كه به همرزمان خود داشتند، خيلي تاكيد مي كردند و مي‌گفتند: ما بايد وظيفه‌مان را نسبت به انقلاب و مملكت انجام دهيم؛ حالا آن موقع جنگ بود ولي الان بُعد#فرهنگی و #جنگ_نرم مطرح است يا سنگر اقتصادي. .
✔فكر مي كنم اگر پدر امروز حضور داشت يا لبنان بود يا فلسطين. با مادرم كه #ازدواج كردند از همان اول گفته بودند من مرد زندگي کردن نيستم؛ مرد جنگ و #مبارزه هستم! اگر جنگ اينجا تمام شود به لبنان مي‌روم و آنقدر روي خودش كار كرده بود كه فكر مي‌كرد اگر برود و نبوغ نظامي خود را به كارگيرد مي‌تواند مفيد باشد….
.
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
یادش گرامی وراهش پررهرو باد
.
#زندگی_اسلامی_ایرانی .

چ مثل.......چمـــــــــران

ماهی یه بار بچه های مدرسه جبل عامل رو جمع می کرد

می رفتند و زباله های شهر رو جمع آوری می کردند

می گفت : با اینکار هم شهر تمیز میشه

هم غرور بچه ها می ریزه

خاطره ای از زندگی سردار شهید دکتر مصطفی چـــــمران
منبع:مجموعه یادگاران “کتاب شهید چمران”

صیاد دل ها

 

ایت الله بهاء الدینی اومده بود شیراز طلبه ها ازش درس اخلاق خواستند،آقا فرمود:

بروید صیاد شیرازی شوید!

اگرصیاد شیرازی شدید هم دنیا را دارید ،هم اخرت را……

 

عادت به قرآن

 

 

صبح ها بعد از نماز قرآن میخواند

اگر دخترم بیدار بود میگرفتش توی بغل

اگر هم خواب بود کنار رختخوابش می نشست

می گفت اینجا قرآن میخوانم

می خواهم چشم و گوش بچه ام از حالا به این چیز ها عادت کند.

#شهید دکتر محمد علی رهنمون

#کتاب یادگاران ،ص90

غذای روح

 

با صدای اذان از سر سفره بلند شد

گفتیم غذا سرد میشه

گفت: نه!!! میرم نماز

وگرنه غذای روحم سرد میشه…….

چ مثل.......چمـــــــــران

 

قسمتی از وصیت نامه شهید چمران:

وصیت من درباره قرض و دین نیست. مدیون کسی نیستم، در حالی که به دیگران زیاد قرض داده ام.
به کسی بدی نکرده ام. در زندگی خود جز محبت، فداکاری، تواضع و احترام نبوده ام. از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم …

آری وصیت من درباره این چیزها نیست …
وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است …

احساس می کنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم. وصیت می کنم، وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشته ام، و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر تو را نبینم….

تو را دوست می دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی نیازی می کنم … از او چیزی نمی طلبم و احساس احتیاج نمی کنم. چیزی نمی خواهم، گله ای نمی کنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا می دانم. همچنانکه خدای را می پرستم و عشق می ورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می ورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …

عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی وخودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است …

به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم …

می دانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کرده ام، حتی عشق ورزیده ام، ولی جواب بدی دیده ام. عشق را به ضعف تعبیر می کنند و به قول خودشان زرنگی کرده از محبت سوءاستفاده می نمایند! اما این بی خبران نمی دانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمی دانند که بزرگترین ابعاد زندگی را درک نکرده اند. نمی دانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست …

و من قدر خود را بزرگتر از آن می دانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید. من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود می سوزم و لذت می برم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید …

می دانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا می کنی. انسانها را دوست می داری. به همه بی دریغ محبت می کنی. و چه زیادند آنها که از این محبت سوءاستفاده می کنند. حتی تو را به تمسخر می گیرند و به خیال خود تو را گول میزنند … تو اینها را می دانی ولی در روش خود کوچکترین تغییری نمی دهی … زیرا مقام تو بزرگتر از آن است که تحت تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا می تابی و همچون باران برچمن و شوره زار می باری و تحت تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمی گیری …

درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست.
عشق سوزان من فدای عشقت باد، که بزرگترین و زیباترین مشخصه وجود توست، و ارزنده ترین چیزی است که مرا جذب تو کرده است، و مقدس ترین خصیصه ای است که در میزان الهی به حساب می آید