
عاشقمی؟؟؟
قهر بودیم،در حال نماز خواندن بود.
نمازش که تمام شد هنوز پشت به اون نشسته بودم…
کتاب شعرش را برداشت و با یه لحن دلنشین شروع کرد به خوندن…
ولی من باز باهاش قهر بودم!!
کتابو گذاشت کنار…بهم نگاه کرد و گفت:
غزل تمام…نمازش تمام..دنیا،مات
سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد!
باز بهش نگاه کردم…..!!
اینبار پرسید:عاشقمی؟؟؟
سکوت کردم..
گفت:
عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند…
دوباره با لبخند پرسید: عاشقمی مگه نه؟؟
گفتم نه!!!
گفت:
لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری…
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری…!!
زدم زیر خنده…روبه روش نشستم…
دیگه نتونستم بهش نگم که وجودش چقدر آرامش بخشه…
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم…
خداروشکر که هستی…
پ ن:
به نقل از مرحومه حکمت
همسر شهید عباس بابایی
روح هر دوشون قرین رحمت….
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط آرام دل در 1396/10/16 ساعت 06:20:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1396/10/20 @ 09:11:48 ق.ظ
تســـنیم [عضو]
آدرس وبلاگ حقیر
http://tollooesobh.kowsarblog.ir
1396/10/20 @ 09:11:09 ق.ظ
تســـنیم [عضو]
سلام
خیلی قشنگ بود … سپاسگزارم
1396/10/18 @ 08:25:27 ب.ظ
... [عضو]
سلام
چقدر قشنگ و با احساس
چه همسر رمانتیکی بودن شهید بابایی
1396/10/17 @ 04:09:16 ب.ظ
ستاره مشرقی [بازدید کننده]
شهدا را با ذکر صلواتی یاد نماییم
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
روحشان با ائمه محشوور باد
1396/10/17 @ 01:31:47 ب.ظ
پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو]
با سلام و احترام
مطلب شما در منتخب ها درج گردید
موفق باشید.
1396/10/16 @ 06:56:43 ب.ظ
قمری نوحه سرا [عضو]
سلام
خیلی قشنگ بود لذت بردم.
موفق باشید
به ماهم سر بزنید
http://bloggararedelha.kowsarblog.ir/
1396/10/16 @ 06:23:54 ب.ظ
حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت [عضو]
سیره شهدا خیلی زیباست