بغضی دارم.........
بغضی دارم
به وسعت قطره قطره خون شهدا . . .
از همان شهیدِ بیامدبلیو سوارِ لبنانی بگیر !
تا شهید فلافل فروش کوچه پس کوچه های تهران :)
.
هعی . . شهید . . .
چقدر عقبم . . .
چقدر دورم ..
از یک نسلیم ..
در یک زمان زندگی میکنیم ..
اما ..
دنیای ما .. چقدر فاصله دارد !!
.
میدانی شهیـد ..
مدتیست صحنهای جلوی چشمانم رژه میرود !
فردای قیامت !
تو ایستادهای کنار مـادر ..
حسیـن (ع) دستت را میگیردُ
اجازه شفاعتی که خدا
به تو داده را
کف دستانت میگذارد !
تو دستان ارباب را میبوسی و
رو میکنی به جمعیت روبرو !
.
و آن وقت ..
هزاران نفر هستند و چشم نیاز ..
چشم نیاز به انگشت تو ..
که اشاره کنی،
رو به مادر کنی،
چادرش ببوسی
و بگویی ..
« مادر .. او را به پسرت ببخش »
و دوباره مادر است و ..
دست دعایش
به سمت رب العالمین … !
.
کاش ..
آنقدر لیاقت داشته باشیم
تا در دایره کسانی که شفاعتشان میکنی،
باشیم شهید ………
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط آرام دل در 1395/07/04 ساعت 04:54:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |