چادرانه
از کنار هر دختری رد میشد
یک نته جانانه میزد و لذت میبرد
یک اصطکاک دوست داشتنی با هر کس که در نظرش خوش تراش تر بود!!!
یک آن دیدم که مقابل من است
نفسم حبس شد چادرم را کشیدم جلوتر
و میخکوب سر جایم ایستادم ببخشیدی گفت وخودش را کنار کشید!حالا دیگر چادرم رابیشتر دوست داشتم….
خدایا ممنون بابت این سپر بلا!!
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط آرام دل در 1395/04/30 ساعت 05:32:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید