چادرانه

 

 

از  کنار هر دختری رد میشد

یک نته جانانه میزد و لذت میبرد

یک اصطکاک دوست داشتنی با هر کس که در نظرش خوش تراش تر بود!!!

یک آن دیدم که مقابل من است

نفسم حبس شد چادرم را کشیدم جلوتر

و میخکوب سر جایم ایستادم ببخشیدی گفت وخودش را کنار کشید!حالا دیگر چادرم رابیشتر دوست داشتم…. 

خدایا ممنون بابت این سپر بلا!!

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.