گوارایت باد.......
صدایـش زدی
او را روی پاهایـت نشاندی به چشمان معصومش لبخنـد زدی
با اینکه قلبت از شهادت پسر عمّت شکسته بود .. دست نوازش بر مـوهای دخترک کشیدی
حمیـده غم را در چشمانت دید و گفت : - دست یتیمی بر سرم می کشید .. پدرم شهیـد شده ؟
و تو با چشمان تر و لبخند گرمی گفتی + زین پس من پدرت و دخترانم خواهرانت هستند !
در این راه صبور باش ، دخترِ پسرعموی صبورم ..
عصر عاشورا
هنگامی که دشمن به خیمه ها یورش آورد حمیده زیر دست و پای دشمن جان سپرد …
روحش صبور بود و همه چیز را دید و طاقت آورد ..
اما جسمش دیگر توان لگد و سیلیِ آن همه #نامرد جنگی را نداشت … .
حضرت مسلم !
می گویند تمام فرزندانت در راه مولایت شهید شدند … گوارایت باد این سعادت و رستگاری ابدی …
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط آرام دل در 1395/07/12 ساعت 03:53:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1395/07/12 @ 04:20:10 ب.ظ
مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو]
از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین
منم غلام کسی که بود گدای حسین