آرشیو برای: "مهر 1396, 22"

قصه ی ما به سر رسید....

مثلِ یک خواب بود…. خوابی که دلم نمیخواست تمام بشود…. وارد حرم عباس شدم  میدانستم این جا تمام گره ها بدون دست باز میشود… اما یاد دستان عباس  عمود آهنین….فرق شکافته… بی اختیار اشکانم را جاری کرد… و تمام غم… بیشتر »