چـــادرانه
پنجشنبه 95/08/27
دختر با حیا بودن سخت است…..
سخت نه خیلی سخت……
گویی اکثر مردم می خواهند با نگاه هایشان
چادر از سرت بکشند….و تو محکم تر چادرت را میگیری
از کنار یک عده که رد میشوی حرف هایی می شنوی
سرشار از قضاوت …..
قضاوت های نادرست
غمگین نشو ای بانو
سربازی مهدی فاطمه (س) بودن این سختی ها را هم دارد!
جنگ ما تمام شدنی نیست!
جنگ روانی میان حق و باطل…..
کربلا...اربعین...حرم...
سه شنبه 95/08/25
یابن الحسن کجایی آقا جان؟!
تو هم پیاده آمده ای آقا؟
پا به پای زائران جد بزرگوارت؟
به راستی که دیدنیست زمانی که اباعبدلله و اباالفضل العباس به استقبال زائران ایستاده اند….و چه دیدنی تر صحنه ى روبه رو شدن حسین(ع) با نهمین فرزند از نسل خود!
او را در آغوش میکشد و میگوید:
مرحبا به این لشکر!
انوقت مهدی(عج)رو میکند به زائران درحالی که لبخند رضایت بر لب دارد!
ای به قربان لبخند رضایتتان،یابن الحسن…
ای کاش من هم گوشه ای بودم از این لشکر عشق که جان میدهند برای حلت بالفناءالحسين شدن….
ای کاش پابه پای زائران طواف میکردم زمینی را که محل عبور ملائک است…
و میبوسیدم رد قدم های زینب(س)را…..
میگویند:شرط عشق جنون است.ما که مانده ایم مجنون نبوده ایم….
نوشته شده توسط آرام دل
سکانس برتر
سه شنبه 95/08/25
ناریه:ما حاضریم با شما همکاری کنیم.
عمره : او از جانب خودش حرف میزند
مختار راستگوترین و عادل ترین مردیست که دیدهام
چطور منکر مردی شوم که خداترس بود ؟!
رویای جوانیَم داشتن همسری چون او بود
خدا هم مردی را قسمتم کرد که فخر عرب بود و فخر دین
او نشان لیاقت از زبان علی دارد !
علی او را کَیِّس نامید و فرمود
این بچه مرهمی خواهد شد بر دل اهل بیت ما
از قاتلین جگر گوشه رسول خدا انتقام خواهد گرفت !
مصعب بن زبیر : تو از مختار سخن می گویی یا از پیامبر ؟!
عمره : او برگزیده شد برای تحقق وعده ای بزرگ !
مصعب : تو مهدور الدمی ضعیفه !
عمره : برایم مسجل بود که این معرکه یک قربانی میخواهد
وقتی تظاهر کردید وجدان درد دارید دانستم !
مردانی چون شما از مختار میترسید
از شنیدن نامش وحشت میکنید
مصعب : این ضعفیه را زبان ببرید و گردن بزنید !
ناریه : مختار را تکذیب کن و جانت را بخر عمره !
عمره : خداحافظ ناریه .. دخترم را به تو میسپارم
قول بده برایش مادری کنی ..
پ ن :خدا نیاره روزی رو که دینمون رو به دنیامون بفروشیم.