امان از دل کریم عالم.......
دوشنبه 95/08/17
پهلوی شکسته مادر را دید……
سر در چاه کردن های پدر را دید……
و خود به تنهایی وارث غربت بابا شد……
چه شب ها که به یاد مظلومیت برادرش بیدار ماند و به پهنای صورت اشک ریخت….
دورویی یاران به دلش چنگ زد….
و خیانت همسر چشید…..
آخ امان از دلی که کریم عالم است….
اما تنها ارثی که می تواند از خود برای برادرش به ارث بگذارد…..
دین مظلوم پدر بزرگ است و….
خاطرات کوچه و…..
غربت پدر……..
کربلا منتظر ماست......
یکشنبه 95/08/16
حسین جان……!!!!!!!!
دلم کاسه آبی شده پشت زائرانت، دیگر طاقتم تمام شده….
هرچه به اربعین نزدیک تر می شویم دلم بیشتر کنده می شود!
بی تابم ، بی تاب بین الحرمین……
دستم را به پاره های چادر دخت حسین(ع) گره زده ام
او حال کربلا نرفته را خوب می فهمد!!!!!!!
رقیه ی حسین (ع) هم اربعین کربلا نرفت…..
امـــــــا
آنقدر خالصانه گریست و توسل کرد که پدرش با سر میهمان دستان کوچکش شد!!
کربلایی ها....
چهارشنبه 95/08/12
آنان را که از مرگ می ترسند…..
از کربلا می رانند……
وقتی کار آن همه دشوار شد که ماندن در دمشـــــــق معنای شهادت گرفت…
هنگام آن بود که شبی عاشورایی برپا شود….
و کربلایان پای در آزمونی دشوار بگذارند…..
پ ن:
سید مرتضی آوینی
ما مرد جنگیم……..
همسرانه....از جنس مدافعان حرم
سه شنبه 95/08/11
تقدیم به خواهرانم
خیال کردی راحت است ؟!
دل شیر می خواهد لباس رزم را بر تن مردی کنی که نفس هایت را با نفسهایش تنظیم کردی و یک عمر ، دستانت را به التماسِ اجابتِ دعایش در برابر خدایت بالا بردی !
جرئت می خواهد چکمه ی رزم بر پای شازده ای کنی که تا دیروز قلبش را به قلبت می چسباندی و برایش لالاییِ مردانِ علوی تبار را زمزمه می کردی ..
ایمان می خواهد و قدرت ، روانه کردن اولْ مرد زندگیَت که حتی نوشتن را با نامش شروع کردی و از کودکی شاهد خستگی های همیشگیو لبخند همیشگی تَرَش بودی .. لبخندی که تحت هیچ شرایطی از صورتش محو نشد!
و صبـری زینبی می طلبد جان کندن و چشم کندن از قامتِ برادری که تا دیروز کوهِ استوار زندگیت بود و امروز درخت سایه گستر باغ وجودت ..
فکر کردی روانه کردن تکه های جگرت ، به همین راحتیِ سخن گفتن از شهادت و جنگ و رزم و جهاد است ؟!
آسان نیست بانو !
وقتی قرآن بر سرش میگیری و اسپند دود می کنی و بند کفش می بندی و پیشانی بوسه می زنی و زیر لب آیة الکرسی می خوانی ، باید چشمانت را آماده کنی برای روزی محتمل ، که بدنش را بدون چشم ، بدون گوش ، بدون دهان و عاقبت ، بدون سر ببینی !
حتی باید عادتش دهی به ندیدن ..
که شاید دیگر توفیق دیدن قدْقامتِ رعنایش را در قالب این چشمان زمینی نداشته باشی
میدانی بانو ..
ظهور حجة بن الحسنی که هر روز دستِ دعا برای اجابتش بالا میبری ، دلی حیدری می خواهد و صبـری فاطمی
که حیـدر ، اسدالله بود و فاطمه ، حبیبةالله
زین پس حواست باشد !
طلب دیدار یار ، غرامتی سنگین می طلبد
غرامتی سنگین تر از جان و مال
و یقین داشته باش دیداری که چنین باشد ، شیرین ترین صحنهی جهان خلقت خواهد بود
حتی اگر بهایش تنهایی و دلتنگیَت باشد
حتی اگر بهایش .. پرواز روحت باشد …
دوستی با خدا .....
دوشنبه 95/08/10
ما بچه هایمان را دوست داریم
آیا حسین بن علی (ع) بچه های خود را دوست نداشت؟ قطعا او بیشتر دوست داشت.
او انسان تر از ما بود،هم عواطف انسانیش بیشتر بود و هم بیشتر از ما فرزندانش را دوست داشت
اما در همین حال حسین (ع) خدا را از همه کس و همه چیز بیشتر دوست داشت ودر مقابل خداوند
و در راه خدا هیچ کس را به حساب نمی آورد!!!
پ ن :متن از کتاب حماسه حسینی شهید مطهری