يه تجربه!
پنجشنبه 95/11/07
وقتایی که ناآرومید ،بیقرارید ، شبُ سعی کنید زود بخوایید
بیدار موندن شما نه تنها آرومتون نمیکنه بلکه باعث میشه روز بعدش خسته تر و بیقرارتر باشید
خدا تو سوره نبأ آیه ۹ میفرماید :
وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتا
یعنی :
و خواب شما را مایه آسايش گردانيدیم
و آیه بعدش ، آیه ۱۰ :
وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ لِبَاسًا
و شب را براى شما پوششى قرار داديم
این دوتا رو تلفیق کنید …
آرامش را در خواب شب قرار دادیم !
آرامشی که دنبالشی
تو بیدار موندن نیست
تو خواب شبِ !
اما یه نکته دیگه ….
وقتی آدم خواب شبش کامل باشه ، مثلا از ده شب تا سه چهار صبح ، اونوقته که دیگه آرامشش صد در صدی تامین میشه
این آیات یک تا سه سوره مزمل رو نگاه کنید :
يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ
اى جامه به خويشتن فرو پيچيده
قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا
به پا خيز شب را مگر اندكى
نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا
نيمى از شب يا اندكى از آن را بكاه
أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا
يا بر آن [نصف] بيفزاى و قرآن را شمرده شمرده بخوان
خدا به پیامبر (ص) میگه حالا که خوابیدی و به آسایشی که توش قرار دادم رسیدی بیدار شو و قرآن بخون !
آرامشِ بعدی اینجاس ..
قرآن خوندنِ سحر ..
پ ن:
تمرین کنیم سخت نیست …
سخته ها البته ، چرا شعار بدم
اولش سخته
ولی فقط کافیه رو غلتک بیفتیم…..
روزی مادر خواهم شد....
یکشنبه 95/10/26
روزی مادر خواهم شد…از همین حالا فسقلیم را پیشکش ولی عصر عج کرده ام….
من به قربان این پیشکش ناچیز…
فکرش را بکن… با پشت انگشت اشاره ام لپ سرخ و سفیدت را لمس میکنم…. چقدر نرم.
قان و قون می کنی ومن برای هزارمين بار فدای نغ زدن هایت می شوم….
آخر چرااااا انقدر شیرینی…اصلا چه معنی میدهد…
طفلک معصوم من،میدانی قدر تمام کهکشان راه شیری که نه قدر تمام کائنات دوستت دارم…. اما نباید فراموش کنم… تو دست من امانتی… هر وقت که یار اراده کند راهیت خواهم کرد… راستی،اسمت علی اکبر باشد، علی صدایت می کنم. چه پر ابهت…. خدا کند ذره ای از غیرت و شرف علی بن ابی طالب ع را در وجودت به ودیعه گذاشته باشند…
زیر گلویت را دست می کشم….
چقدر سفید…. چقدر لطیف….
بماند بقیه اش.
کسی چه میداند از بچه کش های زمان جز تبعیت از اجدادشان انتظار دیگری نميرود…..
یا نه شاید بزرگ شوی،رشید شوی….تمام جوانیم را به پایت میریزم جوانکم… نه نه به پایتان، آخر یک سرباز کم است برای اقایم….. رشید که شدید، پی همه چیز را به تن مالیده ام…خود را آماده کرده ام برای دیدن دست قلم شده…پای قطع شده…تن اربن اربا…
زجر آور است؟؟؟میدانم… اما…
من شاگرد کودن و عقب مانده مکتب عمه ساداتم…. درس صبر پس می دهم… خم به ابرو نمی آورم ای جگر گوشه، ای ثمره ی عشق پاکم…. من از دیار شیر زنان مملکتی آمدم که با ایثارشان به عالمیان درس عشق دادند……….. زینب وار به خط دشمن خواهم زد و حیدر گونه رجز خواهم خواند، تا آخرین نفس..
پ.ن:
منبع اينستاگرام galley.7711
حرف در گوشی!
جمعه 95/10/24
هزار و چهارصـد سال از آن روزهای غربت علی(ع) می گذردو ما هر روز با سیلی از « اللهم عجل لولیک الفرج » هایمان به درب خانه امام زمانمان هجوم می آوریم ! از او می خواهیم بیاید و بر مسند حکومت بنشیند و شاهی کند برایمان .. اما حتی یکبار هم با خود فکر نکرده ایم که آیا ما تاب عدالت مهـدوی را داریم ؟ می گویند وقتی بیاید و دین را شرح دهد همه گمان می کنند که او دینی به غیر از اسلام را می نمایاند ! حال آنکه این گمان تنها نتیجه ی تعبیر،غلط و شناخت ناقص ماست از اسلام … ان شاالله که نباشیم مانند کوفیان اما یادمان نرود که امیرِ مومنان هم درباره عاقبت بخیری خود از پیغمبر (ص) سوال می کرد ! علی نگران عاقبتش بود وای بحال ما …. پ ن :نوشته شده توسط یادگار مادر
بانوی کرامت....
یکشنبه 95/10/19
قرار بود بيايي کبوترش باشيد
دوباره آينهاي در برابرش باشي
نه اينکه پر بکشي و به شهر او نرسي
ميان راه پرستوي پرپرش باشي
«مدينه» شهر غريبي براي «فاطمه»هاست
نخواست گم شدهاي مثل مادرش باشي
خدا تو را به دل تشنه ی زمین بخشيد
که قاب روشنی از نور کوثرش باشي
به «قم» رسيدي و گم کرد دست و پايش را
چو ديد آمدهاي سايهي سرش باشي
اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
و تا هميشه تو ياس معطرش باشي
کرامتت، همه را ياد او مياندازد
به تو چقدر ميآيد که خواهرش باشي
خدا نخواست تو هم با «جوادِ» او در طوس
گواه رنج نفسهاي آخرش باشي
نخواست باز امامي کنار خواهر خود …
نخواست «زينبِ» يک شام ديگرش باشی
قاسم صرافان
آرام دل
شنبه 95/10/18
مخاطب ترین مخاطب دنیا!باز هم منم همان مسکین….
این بار کلافه از خویش!
خسته و درمانده از این همه غفلت ….
هی دست دلسوز شما را رها میکنم و شما باز پدرانه قدم به قدم مرا به راه
می آورید….
هی دل به دنیا میبندم و باز دلم را متوجه خودتان میکنید….
مولا جان!
هوای چشمانتان را کم بارانی نکردم!
جای خریداری نگاهتان
جواب نگاه هر غریبه ای را دادم…..
منم و غفلت های همیشگی ام….
شمایید و مراقبت های مدامتان!
گم شده ام میان این همه چشم….
آرام دل این گمشده می شوی آقا؟!
پ ن:نوشته شده توسط آرام دل