ما تو را خویش خویش می دانیم!

ما تو را خویش خویش می دانیم!

آقا جـان !برای یک ایـران

همیـن بـس

که پدرت ، دردانه ی خلقت ،

دختِ پادشاهِ ساسانی را به همسری خود پذیرفت

و منـت نهاد بر سـر یک ایران

که تا ابـد دست توسلش را

به دامان « عَلِی بنِ الحُسَیـن» گره زند
حقش این است که به رسـم آیین کهن مان عمل کنیم

و جبران کنیم افتخاری که نصیبمان کردی 

« مـا بقیـع را میسازیـم

به عـزّت و شـرف لا اله الا الله !»
پ ن:یادگار مادر

عباس ادب

عباس ادب

ام البنیـن نگاهی به عبـاس کرد

و نگاهی به فرزندان زهـرا …

آرام در گوش عباسش خواند

« یادت باشـد عزیز مادر

هیچگاه حسـن و حسیـن را برادر صدا نکن

خطابت فقط این باشـد: آقای مـن !

و زینب و ام کلثوم را خواهر نخوان

چنین خطابشان کن: بانوی من !
مبادا جلوتر از آنها قدم برداری، مگـر در مواقع خطـر !

مبادا زودتر از آنها بنشینی !

مبادا جلوی آنها آب بنوشی !

مبادا بی اذن آنها لب گشایی !
چرا که تـو تنها آفریده شدی

تا آرامشِ قلب حسن شوی و

تکیه گاهِ حسیـن …

تو تنها آمده ای برای اینکه

آب دل زینـب را تکان ندهد !

و ام کلثـوم دل نگران غربت برادرانش نباشد …
یادت باشد عبـاسم

که اینان تافته های جدابافته ی عالمند

روسفیـدم کـن نزد مادر سادات

عبـاسِ ام البنیـن !

پ ن: کتاب سقای آب و ادب

عجیب شبیه زهرایی....

عجیب شبیه زهرایی....


و آن هنگـام که زهـرا تو را

در حریری از پارچه سفیـد

در دستـان حیـدر نهـاد ،

عالـم امکـان برای لحظاتی ایستـاد …

و محـو تماشـای چشمـان دومیـن پورِ علـی شـد !

اباالحسـن به نظـاره نشسـت

جمالِ میوه‌ی دلش را 

لبخنـدی زد به چهـره فاطمه

« حسیـن عجیب شبیه توسـت زهـرایَم !»

و سال ها بعد در کربلا نشان دادی که چقدر شبیه زهرایی!

تشنه بودی و دریغ ز یک جرعه آب….

تو تشنه و تمامی صحرا سراب….

در زیر نیزه های شکسته نهان شدی…

با زخم های تازه تر و بی حساب….

یک سو صدای العطش آرام می رسید ،یک سوی صدای هلهله ها در شتاب….

یک سو علم و علمدار غرق خون…یک سو به روی نیزه عزیز رباب

یه سو صدای زجه ی زینب بلند بود ،یک سو صدای مادرت اما کباب

حسین…..حسین….

پ ن:

یا قدیم الاحسان

به گمانم خدا تو را برای خودش کنار گذاشته بود…

آغوشش را باز کرد و گفت:

ارجعی الی ربک….
آرام دل نوشت بر گرفته از نوشته ی یادگار مادر

فر هنگ سه خطی...!

جامعه‌ی مبتلا به :«فرهنگِ سه‌خطی»!

فرهنگِ سه‌خطی به ما می‌گوید اگر نوشته‌یی بیش‌تر از سه سطر شد، نخوان! 

فرهنگِ سه‌خطی به ما می‌گوید راهِ رسیدن به هدف چون طولانی است, پس یا بی‌خیال‌اش بشو یا سراغِ میان‌بُر بگرد! و یا اصول پایه رو دور بزن!

فرهنگِ سه‌خطی است که نزول‌خوری دارد، اختلاس دارد، دزدی دارد، بی‌سوادی دارد، رشوه دارد، تن‌فروشی دارد، حق‌خوری و هزار جور دردِ بی‌درمانِ دیگر دارد.
فرهنگِ سه‌خطی است که این همه آدمِ بی‌کار دارد. 

آدم‌های بی‌کاری که توقع دارند نیم ساعت در روز کار کنند و ماهی چند میلیون درآمد داشته باشند!بدون اینکه بهایی پرداخت کرده باشند.
🔹برای درکِ عمقِ فاجعه‌یی که بر سرِ فرهنگِ ما آمده، نیازی نیست خیلی جای دوری برویم. به همین فیس‌بوک و شبکه های اجتماعی که نگاه کنیم، همه چیز دست‌مان می‌آید. وقتی که کسی می‌نویسد: «اوه! طولانی بود، نخوندم!» یا «سرسری یه نیگاه انداختم, با کلیّتش موافقم!» یا 

«چه حوصله‌یی !» یا 

«لایک کردم، ولی نخوندم!» 

و… 

یعنی یک پُلی در جایی از مسیرِ فرهنگِ ما شکسته است که هیچ رفتنی به هدف نمی‌رسد. 

آن پُل، همان فرهنگِ شکیبایی ست.
جامعه‌یی که همه چیز را ساندویچی می‌خواهد، در مطالعه, سه خط هر مطلب  برایش بس است

.

فرهنگِ سه‌خطی به من اجازه می‌دهد چیزی را نخوانده، بپسندم. 

موضوعی را نفهمیده، تحلیل کنم.  

دارویی را نخورده، تجویز نمایم. 

نظری را ندانسته، نقد کنم…

 

فرهنگِ سه‌خطی به من اجازه می‌دهد به هر وسیله‌یی برای رسیدن به هدف‌ام متوسل شوم.
چون حوصله‌ی راه‌های درست را “که طولانی‌تر هم هست” ندارم.!

پ ن:نوشته شده توسط @RASHID101

آرمیتا مثل پری


تو اشتباه نكرده بودي. اگر
آقا را ” بابا” خطاب كردي ؛ .اگردلت خواست همه ي بادام زميني هايت را در مشت ايشان جا كني! .

اگر به مادر تشر ميزدي كه ” خامنه اي دات آي آر ” نه!!! ” حضرت آقا دات آي آر ” !!!

.

نه.. تو اشتباه نكرده بودي

.

و اينها را نميتوان 

پاي شيطنت هاي كودكانه ات گذاشت… .

تو اشتباه نكرده بودي .. اتفاقا خوب حواست بود !

.

و چقدر خوب گفتي: ” خوب باباي همه است ديگه!”

.

حضرت آقا هم اشتباه نميكنند!

اتفاقا خوب حواسشان هست به الفاظي كه ادا ميكنند ، به القابي كه ميدهند .

وقتي تو را ” پري ” خطاب كردند ، 

ميدانستند كه روزي مثل حالا ،

قرص ماه صورت تو داخل چادر اين

چنين دلربايي ميكند…..

پ ن:

نوشته شده توسط دایان