شیعتی إنی غریب...


یا عالی.

روی خاکهای کوچه جای پایی آشنا می بیند و مشتاقانه

 در پی صاحبش می دود، درست حدس زده بود؛ جای پای علی ع بود،

 نگاهش به سلمان که افتاد با تعجب گفت

 اما در مسیر فقط یک رد پا روی خاکها مانده بود! تو از کدام راه آمده ای؟

- از همان راه که علی ع آمد! 

– پس رد پا؟!

سلمان لبخند می زند و مرد تازه می فهمد سلمان حتی قدمهایش را هم روی جای پای علی می گذارد!!

سلمان لبخند می زند و مرد تازه می فهمد «سلمان از ماست» یعنی چه…

دوباره مسیر آمده را برمی گردم، روی زمین آنقدر جای پا هست که نمی شود بین آنها جای پای علی ع را پیدا کرد!! رد پاهایی به هر سمت و سو!!

یک لحظه شک می کنم، اصلا آیا علی ع از این مسیر رفته است؟!

دوباره مسیر را بر می گردم، کمی آن طرفتر یک رد پا تنها و غریب مسیر دیگری را رفته است!!

جای پا را دنبال می کنم و می رسم به نخلستان!!

صدای ناله مردی می آید، خوبتر که گوش می دهم می شنوم انگار صدا می گوید: شیعتی إنی غریب…

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.